پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
برای مردم جایی که من در آن زندگی می کنم، قانون یک متر فاصله ،قانون جدیدی نیست. اینها اساسا فرهنگ ماچ و بغل و بوسه را ندارند. حتی همان دست دادنشان هم آداب خاص خودش را دارد. اینها آدم لحظه اول پریدن و دست دادن و خودمانی شدن نیستند. نوعی صبوری و سنجش در رفتارشان هست. صبر می کنند ببینند آدم روبرویشان چه جنس و قالبی دارد. صبر می کنند ببینند آن طرف دیگر چقدر به دست دادن تمایل دارند. حتی روی قدرت و مدتی که دست یکی را نگاه می دارند فکر می کنند. سالها...
این منم خاطره ای که گاهی در تو مکث می کند و این تویی که هنوز هم بی اندازه زیبایی...
فرقی نمی کندکدام لبه ی چاقو تیزتر استیا کدام مایع مشتعل تر زنی که نگاهش را از سوختن کبریت برنمی داردسوخته استزنی که روی چاقو مکث می کندرگش را بریده استو او کهبا چمدانش خلوت می کند رفته است......
دخترم ..دنیای منبه “تو” که میرسم مکث میکنمانگار در زیبایی اتچیزی را جا گذاشته ام…در صدایت آرامش را…در چشم های مشکی ات زندگی را…در صورت مثل ماهت،مهربانی را…در “تو” تمام من رابه”تو” که میرسم مکث میکنم…...
وقتی با توام ترافیک زیباترین مکث عالمه!️️️...
وقتی تو با منیترافیک می تونه بهترین مکث عالم باشه...️️️...
به تو که میرسم، مکث میکنم! انگار در زیباییات چیزی جا گذاشتهام.. مثلا در صدایت آرامش، یا در چشمهایت زندگی ....
“عشق” یعنی که خیابان به خیابان همه را رد کنی و ،ناگهان بر سر یک کوچه کمی مکث کنی…!...
به تو که میرسم؛مکث میکنمانگار در زیبایی ات چیزی جا گذاشته ام مثلا در صدایت آرامشیا در چشم هایت زندگی......
به تو که میرسم مکث میکنم …انگار در زیباییت چیزی را جا گذاشته اممثلا در صدایت آرامش ، در چشمهایت زندگی !️...