سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
این تکنولوژی لعنتی در چمدانش راحتی داشت ولی خوشی ها را از جاده ی زندگیمان کنار زد. جاده ها آسفالت شدند تا رفت و آمد راحت شود اما ما همیشه میرفتیم و آمدنی در کار نبود! تلفن جای هم صحبتی های چشم در چشم، شب نشینی های زمستانه و دیده بوسی های آخر هفته را گرفت! لباسشویی آمد تا دیگر نگران کثیف بودن لباسهایمان نباشیم اما گل بازی های کودکانه مان را منقرض کرد. نان های فانتزی بوی مست کننده نان های مادربزرگ را ازخانه ها محروم کرد.ما در این جنگ خود را تسلیم...
حوالی تو را نمیدانماما اینجا باران با رویایی تو می بارد ؛شجریان با بغض بیشتریمی خواند؛باد روی مدار موهایت می وزدو بوی خاک آلوده به عطرتنت؛اینجا همیشه خزان استبهار من........
تصمیم بگیر با دل خوشی هایِ ساده معادله پیچیده یِ زندگی را دور بزنیدر خنده اسراف کن و به غم پشت پا بزنبا باران هم آواز شو و بگذار خورشیدِ تنت را لمس کندبه دورهمیِ دوستانت نه نگو و برایِ بودن در شادی ها بهانه نیاورگذشته را به دفترِ خاطراتت بچسبان و از دلخوشی هایِ بندانگشتی ساده نگذرمورچه ها را با هم به جدال بیانداز و برایِ گربه همسایه غذا بگذاراز درختِ توت بالا برو و برایِ بازیِ ابرها دست تکان بدهبا سایه ات شکلک بازی کن و در سرزمینِ ت...
رفیق... بیا برویمبه سرزمین بیخیالیو ساعت های زندگیمان را به وقت بی تفاوتی بگذرانیم ؛بیا با ضرب آغوشمان نقض کنیم حقیقت اینکه "انسان همیشه تنهاست "؛بیا پشت به غم هابایستیم وسرزده به دنیای خنده ها سرک بکشیم؛باچشمک ستاره ها برقصیمو ناخن هایمان را با حنای زندگی رنگ کنیم ؛پشت پا بزنیم به هرچه ضدحال وبدبیاری ست وبا لباس های بچگانه ی پشت ویترین مغازه ها رویا ببافیم ؛پیراشکی های تپل را بالذت گاز بزنیم وگوش خیابان رابا قهقه ...
در قسمتی از این کره ی خاکی جمعیتی ساکن اند به نام "مهرزیستان" که هنوز مهربانی را بلدند!زبان اشاره شان لبخنداست و فرهنگشان شادی بخشیدن؛دین شان در چشمهاشان قابل عبادت است و به زمان حال اعتقاد دارند؛فکرکردن به گذشته را مکروه میدانند و آینده را خود می سازند؛در قلمرو آنها عدالت در انسانیت حکم می کند و همه چیز را در "ما" می سنجند نه تو و نه آنها!انگشتان اشاره شان را به سوی کسی نشانه نمی روند و دوست داشتن بی دلیل را جزء آیی...