سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
تازگی ها دلم که می گیرد ؛شال و کلاه می کنم ،دستِ تنهایی ام را می گیرم ،به خیابان می روم و تا مقصدِ آرامش و رهایی ؛قدم می زنم ...خیلی حسِ خوبی ست ؛این که بدانی در نهایتِ بی کسی ات هم ؛خودت را به کسی تحمیل نکرده ای !...
یادمان نمی رود چقدر به فکر ما بودید!یادمان نمی رود چقدر عزیز از دست دادیم، چقدر ترسیدیم و چقدر محدود و منزوی شدیم و شما چقدر عین خیالتان نبود!یادمان نمی رود چقدر مقصر بودید و چقدر کوتاهی کردید. که لبه ی پرتگاه مرگ بودیم، طناب هم کنار دستتان بود اما برای نجاتمان هیچ کاری نکردید، فقط ایستادید، نگاه کردید و اندوه و اضطراب بی حد ما حتی نگرانتان هم نکرد.که به خاطر ما صاحب مقام شدید اما به فکر خودتان بودید.این ها عزیزانِ کسانی اند که دارند نفر ...
از من کدبانو در نمی آید، این را در کمال پر رویی همه جا عنوان کرده ام به جرأت و اعتراف می کنم بدون اغراق!من همانی ام که سقف آشپزخانه را پر کرده از کنسرو های ترکانده، چون بلد نبوده پای اجاق بایستد و رفته دنبال دلخوشی هاش.من همانی ام که گاهی لحاف و بالشش را هنوز جمع نکرده، لیوان چای و بساط صبحانه اش هنوز پهن است و توی بازار شام خودساخته اش لم داده و دارد در کمال پررویی کتاب می خواند.من همانی ام که بوی غذای ته گرفته اش تمام محله را برداشته و او...
خودم را حذف کرده ام از گذشته، از تجربه های تلخ و شیرینی که داشتم، اما از گذشته ام پشیمان نیستم، تجربه ها، حتی تلخ ترینشان، سنگ بنایی بوده اند برای ساختن منی که امروز هستم.خودم را حذف کرده ام از زندگی خیلی ها، از ارتباطات خوب یا بدی که داشته ام، اما از هیچ رابطه ی تمام شده ای پشیمان نیستم، آدم ها حتی بدترینشان، تلنگری بوده اند برای ساختن هویتی که امروز دارم.خودم را حذف کرده ام از خودم، از خودی که قبلاً بودم، اما از کسی که پیش از این بوده ام -خ...
بغل نمی کنیم و خوبیم، بغل نمی شویم و زنده مانده ایم،زنده مانده ایم بدون بوسه، بدون آغوش، بدون عشق...زنده مانده ایم پشت میله های سرد یک حصار نامرئی، حصاری به منزله ی یک طاعون، طاعونی که مانند یک پیچک زرد، گلوی دنیا را فشرده و دست بر نمی دارد.کمتر می خندیم، کمتر ذوق می کنیم، کمتر خیال می بافیم و بیشتر منطقی شده ایم.کافه ها ترسناک شده اند، خیابان ها، کوچه ها، رابطه ها و آدم ها؛ ترسناک شده اند.پنهان شده ایم پشت نقاب ماسک ها و عینک ها و هی...
مگر می شود تو را داشت تو را دید ، با تو حرف زد و بهشت را رویِ زمین احساس نکرد ؟!بخدا بهشت همین جاست همین نقطه ای که من هستم همین جا که تو می خندی ...️ ️️️...