چهارشنبه , ۱۴ آذر ۱۴۰۳
که دی سوار شد و آسمان به حرف آمدو پشت بند دوتا ابر تیره برف امد...
هرکسی در آسمان با یک ستاره دلخوش است !عیب من؛این بود شاید...ماه را میخواستم!...
پرواز بوسه است/شب های آسمان/ستاره های دنباله دار...
پرسه می زنددر مرز آسمانقاصدک تمبر ندارد!که به مقصد برسد....
چرت میزند بیداریسنگسارِ وجدانست،خون پاشیده بر زمینآسمان اشک ریزانست....
دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکشراه آسمان همیشه باز استاگر هیچکس نیست ، خدا که هست.......
رهایم نکناین بال و پرآسمان نمی خواهدآغوش تورهایی من است...
ماه را ببینکه بوسه ی خدا را می ماندبر پیشانی بلند آسمان!و ببین شعرم راکه قد می کشدتا بوسه ای گذاردبر گونه ی تو!...
You arent just a star to meYou are my whole skyتو برای من فقط یه ستاره نیستی تو تموم آسمان منی...
برای زنده ماندن دو خورشید لازم است :یکی در قلب ، دیگری در آسمان ......
خدایاهر شب به آسمان نگاه می کنمو می اندیشمدر این آرامش شبچه بسیار دلها که غمگین و پر اضطرابندخدایا تو آرام دلشان باش.......
وقتی دلم گرفت زیر باران گریه کردم...وقتی اشکهایم میان قطره های باران گم شدند،تازه فهمیدمغم من چقدر کوچک استو غم آسمان چقدر بزرگ......
در آسمانم بمان من ماه رابا تو می شناسم...
خدایا آسمانت متری چند؟ ؟دیگر زمینت بوی زندگی نمیدهد.....
وقتی ابرهای سیاه بیایند ماه در آسمان نیست در برکه نیست در چاه نیست...
واسه کسی خاک گلدون باش،که اگه به آسمون رسید،بدونه ریشه اش کجاست......
هرگز نا امید نباش...حتی اگر ته چاه هم که باشیباز یک تکه از آسمان سهم توست.......
ناگهانشیشههای خانه بی غبار شدآسمان نفس کشیددشت بی قرار شدبهار شد!...
ابر ابر ابر ابر ابرباران باران بارانباران بارانآهی ستگرفته سینه ی آسمان را...
بی تو تهران چیست؟آیا از بلندی دیده ای؟آسمانی تیرهبرجی کجدماوندی کثیف......
و بیابانزیر سایه ی درختو سار کوچکیغنوده بر رویای آسمان...