شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
میان قبر برادرم با برادر دیگرم مرزی ست،مابین آغوش خواهرم با نامزدش مرزی ست،لابه لای کلمات هر کتابم با کتاب دیگرم، مرزی ست،مرز مرز مرز مرز...در خاک سرزمین خودم هم آواره ام... شعر: فرهاد پیربال برگردان: زانا کوردستانی...
آب روان در جویبار را هم دو پاره کرده است...مرز!شعر: ناصح ادیبترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
هر کجا مرز کشیدند، شما پُل بزنید...
شب که شدمرز ها را جا بجا میکنمخطی دور خودمان میکشممیشویم کشوری مستقلو به تمام جهاناعلان جنگ می دهیم...
من حتی اگر بدون گذرنامه هم باشمباز می توانم از مرز دوست داشتن تو عبور کنم....
مرز ها را بسته ام احساس امنیت کنیبا خیال راحت از آغوش من لذت ببر...
آدم هایی را که زیاد دوستت دارند ، بیشتر دوست داشته باشو آنهایی را که زود ترکت میکنند ، زودتر فراموش کنزندگی همین است..تعادل میان عشق و نفرتتعادل میان بودن ها و نبودن هاتعادل میان آمدن ها و رفتن هازندگی مرزی ست که میگذاری تا کسی هستی تو را نیست نکندمرزی برای آنهایی که می گویند.. دوستت دارم و همیشه با تو خواهم ماند ️️️...
می ترسُم از این کشور خوسیده ی خوشبختبیدار بشُم این طرف مرز نباشیتو خوُ زمین باشُم و بارونی و گندمبیدار شُم اما تو کشاورز نباشیمی ترسُم از اینجا بری و خونه بُرُمبهله شُم تو به معماری آوار بخندیآواره بشُم مملکتُم دست تو باشههیهات اگر ارتش موهاتِ نبندی دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آیدمی ترسُم از اون لحظه که دیوونه نباشیهی پست کنُم عمر عزیزُم در خونه اتیک عمر کسی در بزنه خونه نباشیایجاد شدی در بدنُم مثل یه بحرانبحران شد...
مرز بین جهنم و بهشت فقط تفاوت بین دو شیوۀ نگرش به موضوعات است....
پرسه می زنددر مرز آسمانقاصدک تمبر ندارد!که به مقصد برسد....
کسی انتظارم را نمیکشد/منم و/زخم کلمات/و صندلی که/پشت پنجره گذاشته شده/برای تماشای قطاری/که ان سوی مرز/ میرود و سوت میزند....
بخوان به معراج آغوشت مرا،که سرزمین این کولی،از مرز نفس های تو آغاز می شود…...
هر دختری مرزهایی داردبرای دست هایشبرای موج موهایشبرای قلبشو اگر مرزهایش را برای کسی بشکندو اگر از مرزهایش عبور کنیباید مرد باشی...
هیچ مرزی برای رویا هایت وجود نداردپس رویایی ترین سال را برایت آرزو می کنم.سال نو میلادی۲۰۲۰ مبارک...
آدم هایِ بی تفاوت ، همیشه ، بی تفاوت نبوده اند !روزی ، جایی ، برایِ کسی ، تمامِ احساسشان را گذاشته اند و ندیده ،حرف هایشان را زده اند و نشنیده ،آنقدر که به مرزِ بی حسیِ مطلق رسیده اندجایی که حتی خودشان را یادشان نیست ،جایی که دیگر ، حرفی برایِ گفتن ندارند !بی توجهی ، آدم ها را بی توجه می کند ،حتی به خودشان !و این یعنی یک فرو پاشیِ مزمن ،یعنی ؛ یک مرگِ تدریجی ... ....
مهربانیت را مرزی نیستیقین دارمفرشته ای قبل از آفرینشقلبت را بوسیده......
زیبای بی چون و چرا هرگز نفهمیدی تنها دلیل خوب این دنیای بد بودی اما تو تقصیری نداری کاش امکان داشت اینقدر زیبا نبودن رابلد بودی آوازه ات تا شهر های ساحلی رفته دریا حسابت را از آدم ها جدا کردهپیش از تو زیبایی همیشه حد و مرزی داشت زیبایی تو مرزها را جا به جا کرده......
دریایی دیدم که از خودش بیزار بودقایقی که دلش به گل نشستن می خواست و مردی که مرز رویا با کابوسش یکی شده بود...
آن سوی مرز خیالابرکیمی بارد...
️و آغوشت تنها پناهگاه امن جهان است ️️بگذار تحریم ها بیشتر شوند و امنیت از بین برود️️مرز ، بازوان توست و امنیت نگاهت️️بگذار آغوش تو تنها پناه ناامنی هایم باشد️...
انتهای صفریعنی بی نهایتپس بدانعشق من مرز نمی شناسدفراتر از هر خیالی...