سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
برای زنده ماندن در این دنیای غریب، باید به خود می آموختم که عشق، بسیار شبیه نقاشی است. فضای سیاهِ بین مردم، درست به اندازه ی فضای روشنی که اشغال می کنیم، اهمیت دارد. هوای بین بدن هایمان، وقتی استراحت می کنیم و نفسی که بین گفت و گوهایمان می کشیم، همه مثل سفیدی بوم نقاشی اند و بقیه ی روابط مان - خنده ها و خاطرات - ضربه های قلم موی نقاشی اند که طی زمان بر بوم می کشیم....
به جاى کوشش براى نمردن باید زنده ماندن را آموخت !زندگى کردن فقط نفس کشیدن نیست ، زندگى یعنى فعالیت ؛ آنکس که بیشتر عمر کرده است آن نیست که سال زیادترى داشته باشد ، بلکه کسى است که طعم زندگى را بهتر چشیده است ......
زندگی مثل یه اسب یاغی که ما توان کنترلش نداریم. پس پا به پاش باید دوید.زندگی نباید به معنای زنده ماندن باشه،بلکه باید به معنای زندگی کردن باشه.زندگی کردن یعنی شادی در کنار همه مشکلات،هر مشکلی دیدی یه پوزخندی بهش بزن و بگو اونقدر قوی هستم که نتونی از پا بندازیم....
بخند و بهانه ای بده به دست دلبرای زنده ماندن...
دوست داشتنت بهانه است من تو را برای نفس کشیدن میخواهم برای زنده ماندن...
دوستداشتنت بهانه بودمن، تو رابرای نفسکشیدن میخواستمبرای زنده ماندن...
خاطرهها شاید سوختى باشد که ،مردم براى زنده ماندن مىسوزانند...
برای زنده ماندن دو خورشید لازم است :یکی در قلب ، دیگری در آسمان ......