پیروزیِ عشق نصیب تو باد!
تو بزرگ ترین گنج دنیایی، زیرا در عوض تو هیچ چیز نمی توان گرفت که با تو برابر باشد.
دانم که اشکِ گرمِ تو دیگر دروغ نیست: چون مرهمی، صدای تو، با دردِ من یکی ست
تو را چه سود از باغ و درخت که با یاس ها به داس سخن گفته ای
چشمانِ تو شبچراغِ تاریکِ من است
هر چه بیشتر می بینمت احتیاجم به دیدنت بیشتر می شود!
ا ى یار، نگاه تو سپیده دمى دیگر است
در من زندانیِ ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمیکرد من با نخستین نگاه تو آغاز شدم
بیشترین عشق جهان را به سوی تو میآورم ؛ از معبر فریادها و حماسهها چرا که هیچ چیز در کنار من ، از تو عظیم تر نبوده است ...
درختِ معجزه نیستم تنها یکی درختم نوجی در آبکندی، و جز اینم هنری نیست که آشیانِ تو باشم، تختت و تابوتت.
کارِ دیگری نداریم ! من و خورشید برای دوست داشتنت بیدار می شویم هر صبح ... ️ ️️️
امروز بیش از هر وقت دیگر زندهام و نفسی که خون مرا تازه میکند تویی !
باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد، که مادران سیاه پوش داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد هنوز از سجاده ها سر بر نگرفته اند!
برف نو، برف نو، سلام، سلام بنشین، خوش نشسته ای بر بام پاکی آوردی ای امید سپید همه آلودگی ست این ایام
معنی با تو بودن برای من به سلطنت رسیدن است. چه قدر در کنار تو مغرورم!