پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در چه جهان دلتنگ کننده ای زندگی می کنیم....
گریه کن:این اشک ها گلبرگ های قلب اند....
مهربان باشولی این تصور را نکنکه همه آدم ها خوش قلب هستند و نیت پاکی دارند....
قلب دلایلی دارد که عقل چیزی از آن ها نمی داند....
این را عمیقاً درک کن که؛ لحظاتی که اکنون زندگی می کنی،تمام دارایی توست....
من در تن مادرم زندگی کردم و اکنون او در اندیشه ی من زندگی می کند....
این که بگذاریم رفتاری بی جواب بماند، گاهی می تواند نشانه بلوغِ ما باشد....
یک رویای خُرد شدههزار تکه رویاست....
ترسو قبل از مرگش بارها می میرد،دلیر فقط یکبار طعمِ آن را می چشد....
عاشق کسانی باشید که شما را دیدند، وقتی که برای هر کس دیگری ناپیدا بودید....
آن چنان که دوستت دارم،دوستم بدار؛من از عهده ی باقی مسائل بر خواهم آمد....
همه چیزدر آخرین آدمی خلاصه می شودکه در تنگای شب به یاد می آوریدقلب شما آنجاست...
به داد مخلوقاتی در این جهان برسکه توان تشکر از تو را ندارند......
روبرو شدن با این جهان بی معنا شهامت می طلبد...
از انسان بی شرم،شرم نکن...
قطعه ای از بهَگَوَد گیتا"خود مرگ شده ام ،ویرانگر دنیاها."...
نه از مرگ، از این بترس که هرگز آغاز به زندگی نکنی...
مرگ قدیمی ترین قصه هست، اما برای هر آدمی تازگی دارد....
دلشکسته ها شجاع ترین افراد در میان ما هستتدزیرا جرأت عشق ورزیدن داشته اند....
–عشق؟–تنهاست و از پنجره ای کوتاهبه بیابان های بی مجنون مینگرد......
"دوستت دارم "رامن دلاویز ترین شعر جهان یافته ام !...
هیچ کس حاضر نیست خانه اش را ترک کند ، مگر این که خانه اش / وطنش ، دهان کوسه باشد ....
خاطره ها شاید سوختی باشد کهمردم برای زنده ماندن می سوزانند....
سرچشمه ی همه فسادها بیکاری استشیطان برای دست های بیکار کار پیدا می کند....
قلبِ آدمیزنده ست بهخاطرهخاطره عشقخاطره دوستدوستدوست…....
درسرای ما زمزمه ای،درکوچه ما آوازی نیست شب، گلدان پنجره ما را ربوده است...
در درون شهر کوران دردها دارم ز بینایی...
تو را چه سود از باغ و درختکه با یاس هابه داس سخن گفته ای...
ویلیام جیمز:ما همانند جزایر در دریا هستیم،جدا از هم در سطح اما پیوسته در عمق....
اما چه باید گفتاز انسان نمایانی که ننگ نام انسانند...
همیشه میشه تو گذشته یه لحظه ی قشنگ پیدا کردو به امید تکرارش به زندگی ادامه داد...
تو هیچ نقطه ضعفی نداشتیمن داشتممن عاشق بودم-برتولت برشت-اکولالیا...
یک زن تنها به مردی که دوستش دارد صدها بار شانس دوباره می دهد......
کوههای عظیم پر از چشمه اند و قلبهای بزرگ پر از اشک...
جهان پر از رنج استبا این حالدرختان گیلاسشکوفه می دهند......
چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی چراغی روشن نمیکنی؟ ژان تولی مغازه خودکشی...
به راستی چه از عشق باقی می مانداگر زن ها غم آن را نمی خوردند؟...
هیچ جا به اندازه ی قلبی که از مِهر خالی شده، سرد نیست....