شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
خوب یا بَدَش را من نمی دانم!اما؛دلم گیرِ نگاهی شد،که در عمقش؛هزاران جنگلِ سرسبز پنهان بودو دریائی در آن پیدا؛که پایانَش نمی دیدماما؛دریغ و صد هزار افسوسخطا کردمخطا کردمخطا کردم.✍شیمارحمانی...
دلم جنگل...دلم باران...دلم مهتاب میخواهد دلم یک کلبه ی چوبی کنار آب میخواهد...
گاهی می اندیشم درختی که تنها بالای کوه زندگی می کندچرا از جنگل فرار کرده !...
سبز می پوشی، کویر لوت جنگل می شودعاقبت جغرافیا را هم تو عاشق می کنی...
یک درخت می تواند شروع یک جنگل باشدیک شمع می تواند پایان تاریکی باشدیک واژه می تواند بیانگر یک هدف باشدامروز می تواند آن “یک روز” باشد...