سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
ساقی بیا که از مدد بخت کارساز کامی که خواستم ز خدا شد میسرم...
دوش گفتم ساقیا امشب چه داری؟ گفت زهرگفتم کج کن قدح را...دید می نوشم،نریخت!...
به دو چشم تو که گر بی تو برندم به بهشت نکنم میل به حوران و نظر با ساقی...
چه دل ها بردی ای ساقی به ساق فتنه انگیزت دریغا بوسه چندی بر زنخدان دلاویزت...
ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیستیا که من بسیار مستم یا که سازت ساز نیستساقیا امشب مخالف مینوازد تار تویا که من مستو خرابم یا که تارت تار نیست...
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی...
بلبلان از بوی گل مستند و ما از روی دوستدیگران از ساغر و ساقی و ما از یاد دوست...