پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
غنچه لرزید ، باغ پرپر شدتا نگاه خزان به کوه افتاد. حجت اله حبیبی...
درود بر شرف ابر ها که می گریندبرای اینکه دمی غنچه را بخندانند...
صبحدم باش که چون غنچه دلی بگشائی...
چو غنچه گر چه فروبستگیست کار جهان تو همچو باد بهاری گره گشا می باش...
شعرِ بهارغُنچه کرد در دفترم نوروز که آمد ........
تا کی ورق ورق کنم این سررسید را؟چون کودکی رسیدن سال جدید رابا دست زیر چانه تو را آه میکشمچون غنچهای که آخر اسفند عید را...
روزی آید که دلم هیچ تمنا نکنددیده ام غنچه به دیدار کسی وا نکند...
.جمال سرخ گل در غنچهپنهان است ای بلبلسرودی خوش بخوان کز مژدهی صبحش بخندانیم...