غنچه لرزید ، باغ پرپر شد تا نگاه خزان به کوه افتاد. حجت اله حبیبی
درود بر شرف ابر ها که می گریند برای اینکه دمی غنچه را بخندانند
صبحدم باش که چون غنچه دلی بگشائی
چو غنچه گر چه فروبستگیست کار جهان تو همچو باد بهاری گره گشا می باش
شعرِ بهار غُنچه کرد در دفترم نوروز که آمد .....
تا کی ورق ورق کنم این سررسید را؟ چون کودکی رسیدن سال جدید را با دست زیر چانه تو را آه میکشم چون غنچهای که آخر اسفند عید را
روزی آید که دلم هیچ تمنا نکند دیده ام غنچه به دیدار کسی وا نکند
. جمال سرخ گل در غنچه پنهان است ای بلبل سرودی خوش بخوان کز مژدهی صبحش بخندانیم