شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی...
گرمی دستان تو یا باده ی چشمان توگر چه کار هر دوشان مستی ست اما بوسه ات…...
مثل سردرد پس از طی شدن مستی هاخسته ام.مثل تمام دهه ی شصتی ها.....
ای دل تو چرا باده پرستی؟هر دم تو چرا جام بدستی؟هر لحظه که من از تو سراغی گیرمباز بینم که تو می خورده و مستی!...
هر بار شهد عشق را نوشیدیمنیشش تا عمق قلبمان خوردپیش تو مستی گناه استسردار دل ها...
خوشا آن حالت مستی که با ما عهد میبستی...
مستی به شکستن سبویی بند استهستی به بریدن گلویی بند استگیسو مفشان، توبه ما را مشکنچون توبه عاشقان به مویی بند است...