دوشنبه , ۲۳ مهر ۱۴۰۳
گاهی همه چیز عجیب استتو عجیبی من عجیبم همه چیز عجیب در عجباعجیب تر از آنچه که فکر می کنیعجیب بودن در لابه لای لحظات گم می شود در تو و من در هر چیزی که لمس می کنیم و در هر چیزی که درک می کنیمعجیب تر از آن است که بتوان گفت و همچنان در این عجیب ترین دنیا عجیب بودن حقیقت ماست...🍃🌸فیروزه سمیعی...
گاهی ،آهی ، به آتش می کشدخاطرات ترک خورده ی ، باران را...حجت اله حبیبی...
گاهی ، خیال راحت ، به دنبال تو می گردد، تا راحت نباشدحجت اله حبیبی...
گاهی ،نگاهم به آسمان است، نه حرفی ، نه سخنی ، نه فریادی، فقط همین....حجت اله حبیبی...
گاهی ، به خود می گویم ، کاش، فریاد بودم، تا در انعکاس کوه ، می گفتم : تو «بدی»....تو «بدی» ...حجت اله حبیبی...
گاهی، می پیچم از مسیر، تا ببینم ، تو را سیر،چون ،مقصد مسیر است، و عده ای، سیر از مسیر، پس گاز می دهند مسیر را ، برای مقصدیکه به غفلت طی شده است.......
گاهی ، شک می کنم ، به خداکه این منم ، یا تو ، که در من فریاد می کندحجت اله حبیبی...
گاهی ماندن .......گاهی رفتن....گاهی ستیزهای پر از درد.....گاهی برای پریدن روی شاخه ای که ترک دیده .....گاهی باوری که چلوسیده در ژرفای عمق ندیدن....گاهی ........پریدن .........و سقوطی که دیگر رنگ پر نقش........آیا آب را ول کردند........گاهی دلم ول شدن دستها برای ول کردن آب را میخواند........گاهی سرود سرمای زمین .......گاهی دلم برای خدا تنگ میشود.....گاهی نه ،گاه گاهی،شایددلم برای خودم تنگ میشود .....همان که هستی بمان......
گاهی خیال میکنم از من بریده ایبهتر ز من برای دلت برگزیده ای؟از خود سوال میکنم آیا چه کرده ام؟در فکر فرو می روم از من چه دیده ای؟فرصت نمیدهی که کمی درد دل کنم گویا از این نمونه مکرر شنیده ای از من عبور میکنی و دم نمیزنی تنهادلم خوش است که شایدندیده ای !یک روز می رسد که در آغوش گیرمتهرگز بعید نیست، خدا را چه دیده ای!...
گاهی گم میشوم میان خطوط نمیدانم کجای ناگفته هایم هستم کجای درد هایم، کجای غم هایم گم میشوم در این سیاهی قلم و سپیدی کاغذ...
درگیر تردیدم میان راه و بیراهمگاهی تو را می خواهم و گاهی نمی خواهماز دور ، مثل قله ای سر سخت و مغرورمافسوس در عمق نگاهت ، کوهی از کاهماز خود مکدر میشوم وقتی نمی فهممدر کار خلقت چیستم ...؟ آیینه یا آهمدر دست تو جز قطره های آب چیزی نیستمن یک سراب ساده ام ، تصویری از ماهم می خواستم جانان من باشی ولی ای جانگاهی تو را می خواهم و گاهی نمی خواهمبهزاد غدیری...
گاهی وقتاباید بمیری! باید پولدار باشی! باید خوشگل باشی! باید مشهور باشی! تا همه دوست داشته باشن:))...
گاهی...به زانوی غمهم حسادت می کنمهنگامی که توبقل ش می کنی.!...
بوی نم باران باشد وکُلبه کاهی و پنجره چوبی باز قدیمی برای یک دل سیر دیدن بوی شالیزار ها و تماشای دختر گندمگون همسایه با دامن چین چین پر از شکوفه یاس و شالی به رنگ کهربا و سینه ریز عقیقاو هنوز هم زیبا راه میرود و اسب ابلغش را دلبرانه نوازش می کندنانی از بوی گندم های معطر می پزد که عطرش هر رهگذری را سر به هوا میکند مهربانی را از رنگ آبی آسمان و سادگی را از لطافت نسیم به ارث بردهگاه گاه عصرانه به من لبخند میزند و همراه گله به چَرا می رو...
«مرا دریاب»مرا دریاب و از عشق خودت سرشار کن لطفاًو گاهی عشق خود را مثل من اقرار کن لطفاًتنم بیمار شد از دوری ات هر لحظه میسوزددلت را خانه ی امنِ تن تبدار کن لطفاًتمام خوابهای من پر از کابوس و تنهایی ست مرا از خواب تب آلوده ام بیدار کن لطفاًنگاه ساحرت عمری طلسمم کرده و حالادو چشمم را حریص لحظه ی دیدار کن لطفاًدلم بد بیقراری میکند برگرد و گاهی همنوای عشق را در گوش من تکرار کن لطفاًکمی هم با کلام ناب عاشقها،کلام دل...
گاهی آهی گاهی نگاهی...
گاهی عجیب آرامشم را به تو مدیونم..️️️...
گاهی لحظههای سکوت ،پرهیاهوترین دقایق زندگی هستند ؛مملو از آنچه میخواهیم بگوییم ولی نمیتوانیم .....
گاهی اوقات همه چیز میشه یک خط ، یک افق و نارنجی غمگینگاهی هم شب است هم روز...
گاهیبایدرهاکنیوبروی!مثلمادرموسیاگرصلاحباشدخدابَرشمیگرداند...!...
گاهی باید یاد گرفتهمیشه دلی که برایت می تپد ماندگار نیستباید یاد گرفت که قدر بعضی از لحظه ها را بیشتر دانستباید یاد گرفت گاهی ممکن استآنقدر تنها شوی که هیچ چشمی اتفاقی هم تو را نبیند...
گاهی شادترین غمگین جهانم.......
گاهی نمیدانی دلگیری یا دلتنگ؟خسته ای یا بی تاب؟!خشمگینی یا بی قرار؟فقط میدانی این حالت را دوست نداری که نداری...و نمیدانی برای رهایی از این حال بی قرار باید چه کنی؟!به کجا چنگ بزنی؟یقه ی کدام آدم را بگیری ؟گاهی نمیدانی که نمیدانی......
خاطرات خیلی عجیبند ...گاهی اوقات می خندیم ...به روزهای که گریه می کردیم ...گاهی گریه می کنیم ...به یاد روزهایی که می خندیدیم!...
گاهی گدایِ گدایی و بخت با تو یار نیستگاهی تمام شهر گدای تو می شود...
گاهی ما عکسها را میسوزانیمو گاهی عکسها ما را ......
گاهی گذشت میکنیم گاهی گذر ؛کاش لااقل تفاوت این دو را می فهمیدند...
گاهی آدم دلش فقطیک دوستت دارممی خواهد، که نمیرد ...!...
گاهی خوابت را میبینم ؛ بی صدا ، بی تصویر !مثل ماهی در آبهای تاریک که لب میزند و معلوم نیست حبابها کلمهاند یا بوسههایی از سر دلتنگی ......
تو را همواره می خواهمنه گاهی داغ گاهی سردکه عشق تو همانند درخت کاجمیان برف دوری همهنوزم سبز و پابرجاست ......
آدم ها گاهی اوقات گریه می کنند.. نه به خاطر اینکه ضعیف هستند !!بلکه به خاطر اینکهبرای مدت طولانی قوی بوده اند ..! .هرتا مولر...
گاهی آرزوی خیلی ها هستیم،اما اسیر قدر نشناسیِیک نفر می شویم...
شرمنده می کنیگاهی در خواب به من سر ممی زنی......
گاهی تنها که باشی...دلت حتی از دیدن یک جفت کفشهم می لرزد!...
من نباشم چه کسیجای مرا می گیرد؟گاهی از تلخی این فکربه هم می ریزم......
گاهی باید رها کرد /باید نداشت/ باید نخواست / باید گریخت از انتظاراتی که آدم را پیر میکند و دردهایی که آدم را شکسته می کند......
گاهی فراموشش بکنگاهی به دور از هر خیالمقصد کجا...؟یا کیستی...؟گاهی بخند و بیخیال...
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم / گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست...
گاهی اوقات فقط به آسمان نگاه می کنم / لبخندی می زنم و می گویم خدایا می دونم کار تو بود! ممنونم!!...
گاهی آدمی دلشفقط یک دوستت دارم میخواهد که نَمیرد ...!...