پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن ماناترند...
عالَم همه زیبا بوَد، اما یقین، اما یقیندنیای پاک کودکی، زیباترین! زیباترین!...
از هیچ کار کودکی ام پشیمان نیستمجز اینکه ارزو داشتم بزرگ شوم…...
مثل قایم باشکِ دوران خوب کودکیهرچه از تو میگریزم، باز پیدا میکنی......
خدایا اجازه!می شود به کودکی ام برگردم ؟!من از دنیایِ نفس گیرِ آدم بزرگ ها ، خسته ام ،این روزها دلم بدجور هوایِ کودکی ام را کرده ...بدجور ......
مرگ فردای قشنگی ست برای آن کهدر خیابان همه ی کودکی اش فال فروخت...
بی تاب ام کاشبر می گشتتاب کودکی...
دستت را بیاورمردانه و زنانه اش را بی خیال…!!دست بدهیم به رسم کودکیقرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم...
بر میگردمبا چشمانمکه تنها یادگار کودکی منندآیا مادرم مرا باز خواهد شناخت...