خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن ماناترند
عالَم همه زیبا بوَد، اما یقین، اما یقین دنیای پاک کودکی، زیباترین! زیباترین!
از هیچ کار کودکی ام پشیمان نیستم جز اینکه ارزو داشتم بزرگ شوم…
مثل قایم باشکِ دوران خوب کودکی هرچه از تو میگریزم، باز پیدا میکنی...
خدایا اجازه! می شود به کودکی ام برگردم ؟! من از دنیایِ نفس گیرِ آدم بزرگ ها ، خسته ام ، این روزها دلم بدجور هوایِ کودکی ام را کرده ... بدجور ...
مرگ فردای قشنگی ست برای آن که در خیابان همه ی کودکی اش فال فروخت
بی تاب ام کاش بر می گشت تاب کودکی
دستت را بیاور مردانه و زنانه اش را بی خیال…!! دست بدهیم به رسم کودکی قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم
بر میگردم با چشمانم که تنها یادگار کودکی منند آیا مادرم مرا باز خواهد شناخت