پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گورها را بیارائیدگل ها را دسته کنیدجوانان در راهند....
بعدِ تو نیازی به گور نیستخاک بر سرِ آروزهایم کرده ای...
مادر فرشته ایست که همیشه در دسترس استحتی اگر در گور خفته باشد...
آرزوی منیای کاش به گورت نبرم...
خجالت آور است تماشای کسی که آخر عمری، خود را موشکافی میکند و به این نتیجه میرسد تنها چیزی که با خود به گور میبرد شرم زندگی نکردن است !...
در چال گونه هایتگور مرا...تو کندی!...
جسمم را ...گوری نگه میدارد و نامم را سنگییادم را نمی دانم!!شاید هیچکس...
ز گهواره تا گورعاشقتم بیشعور......
ماییم و خزانی ودل بی برو باریگور پدر باغ و بهاری که تو داری...