سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
«پروانه ها مرا بلعیده اند»شاید برنده جایزه بخت آزمایی بشومشاید دیوانه شومشاید انتشارات هارکورت بریس تلفن کندیا شاید اداره بیمه بیکارییا آن لزبین خرپولی که بالای تپه زندگی می کند.شاید تناسخی در کار باشد که قورباغه شومیا کیسه پولی به اندازه هفتادهزار دلار در حمام بیابم.من به کمک نیاز دارممن مردی نحیفمکه توسط درختان سبزپروانه هاو شمادارد خورده می شود.بچرخ، بچرخ.چراغ را روشن کن.دندانم درد می کند.دندانِ روحم درد...
ایزومی شیکیبو:به راحتی میتوان بیزار شد ، از این هستی ملال آور؛اما چگونه میتوان از آن دل کند!؟ وقتی کودکی بر آن راه میرود....
چه کسی در این دنیاسزاوار زندگی نیستآن کس که فراموش می کندیا آن کهفراموش می شود؟...
از کجا؟جنگل ها، درختان بلوط،از کجا می آیند؟از زمین؟زمین خاموش؟برف از کجا؟باد از کجا می آید، میان خش و خش بادبان ها؟از زمین؟زمین خاموش؟پایکوبی اسب ها از کجا؟کلماتی که کوچه ها را می پیمایند،از کجا می آیند؟از زمین؟زمین خاموش؟تو کجا هستی؟با جامی از غروب سرخ در دستانت؟مرا در زمین جستجو کن! زمین خاموش. ویتااوتاس بلوژه ترجمه ی سحر توکلیاز مجموعه نه مرغ دریایی نه ستاره فقط باران! ...
یک مُردهممکن است رستاخیز کند، امّا عشقی که با نفرت خاموش شده،دیگر زنده نمی شود!...
ما هرگز نخواهیم مُرد تا وقتی جرقه ای از عشق وجود دارد،نخواهیم مُرد...
وقتی زندگی زیباترین چیزی را که به شما داده ازتان پس می گیرد،حرفی نمی شود زدجز اینکه بگذاری رودخانه ها به جریانشان ادامه دهند....
با خودم می گفتم که زندگی همیشه دستش برایت باز نیست. خیال می کنی آن را می شناسی، اما نمی شناسی._ژنویو داما_از کتابِ اگر از رودخانه گذشتی_ترجمه ی فاطمه میری...
بخوان ای پرنده ی کوچک تو هم نظر بده،در انتخاب نامی برای نوزاد ما![انیسه جیسیس - کرواسی / ترجمه ی: زانا کوردستانی]...
کودکان کمک می کنند برای هرس باغ های ملی،نزدیک نیروگاه های اتمی.[تروزە سیندیک - آلمان / ترجمه ی: زانا کوردستانی]...
بهترین ظرف هایش را نگه می داردبرای روزهای بهتر مادر هشتاد ساله ام.[تیریزا موریمینو - ژاپن / ترجمه ی: زانا کوردستانی]...
در صبحگاهی پاییزیمرد متکدی، جایش را به دانه های برف وا گذاشت.[فالیریا سیمونوفا - روسیه / ترجمه ی: زانا کوردستانی]...
در آخرین روز تابستان هم کرم شب تاب نمی خواهد چراغش را ترک کند.[لومیلا بالابانونا - بلغارستان / ترجمه ی: زانا کوردستانی]...
زمستان ردی آبی، به جای می گذارد بر روی ساق پاها![جین ریشهولە - آمریکا / ترجمه ی: زانا کوردستانی]...
آفتاب که بر سر آدم برفی تابید،چند قطره عرق در چشمانش افتاد.[مارینا هگین - روسیه / ترجمه ی: زانا کوردستانی]...
زن همسایه را عزت و احترام می گذارد و با زن خود همچون شب سیاه رفتار می کند.[ناتالیا هاراک - روسیه / ترجمه ی: زانا کوردستانی]...
مسئله، ذهن و سرِ مردم است. سری که پُر است از بذرهای مفید. کاری کنید که این مغزها به بلوغ برسند، این بذرها جوانه بزنند._ویکتور هوگو_آخرین روز یک محکوم_ترجمه ی بنفشه فریس آبادی...
زمانی میفهمی عاشق شده ایکه می بینی دوست نداری بخوابیچون واقعیت،شیرین تر از رویاهایت شده است..._امیلی برونته_بلندی های بادگیر_ترجمه ی رضا رضایی...
شب از ظلمت تهی می گرددشاخه های فولادبازوان عابران را می خراشدتنها دودکش های غریبهآزاد و رها در خیابان پرسه می زنندخیابان هامعبر بی قراری مایندو ستارگان بخت ما در جوی خیابان غلتان اند....
آدمی به کودکی می ماند که لکه ای را می مالد می کوشد موذیانه ناپدیدش کند و آن گاه نگاه می کند لکه را بر دستانش دارد و بر صورت گریانش ..._ژان کوکتو _ترجمه مینا دارابی امین...
آیا فکر می کنید، چون من فقیر، ناشناخته، ساده و کوچک هستم، بی روح و بی قلب هستم؟ شما اشتباه می کنید! - من همان قدر روح دارم که شما دارید، - و همان قدر قلب! و اگر خداوند به من زیبایی و ثروت زیادی بخشیده بود، همان طور که برای شما سخت است از من جدا شوید، همان قدر برای من سخت است که از شما جدا شوم!شارلوت برونتی 📚 جین ایر...
«ما دانش آموزان، من و کراوس و شاخت و شیلینسکی و فوکس و پتر درازه و بقیه، در یک نقطه مشترکیم؛ در فقر و در وابستگی مطلق. حقیریم ما، حقیر تا سرحد بی لیاقتی. همه به هر کسی که یک مارک پول توجیبی داشته باشد، به چشم شاهزاده ای والامقام نگاه می کنند. ولخرجی های آدمی سیگاری مثل من ایجاد نگرانی می کند. همه ما لباس یک شکل می پوشیم. خُب این لباس فرم پوشیدن خوار و خفیفمان می کند و در عین حال ارتقایمان می دهد. ظاهر ما مثل برده هاست و این در ظاهر مایه ننگ است، ...