متن ارس آرامی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ارس آرامی
کاش مسدود شود راه فرار از بغلت
کاش من قافیه گردم به ردیف غزلت
دوست دارم بزنم جار که تو عشق منی
عشقِ من را بکنی بر همه ضرب المثلت
ارس آرامی
مومن به عشقت می شوم، کافر به هر دینی دگر
دل دل نکن دلداده شو، پیغمبر اشعار من
زخم زبانم میزنی؟ گویی که بار آخر است
اما خودم گویم تو را، بار دگر! بار دگر!!
ارس آرامی
مومن به عشقت می شوم کافر به هر دینی دگر،
دل دل نکن دلداده شو پیغمبر اشعار من...
ارس آرامی
باد با عطر تنش شانه به مویت زد و رفت
ماه با دیدن تو خنده به رویت زد و رفت
ماه در کنج افق خیره به چشمان تو شد
همدم باد صبا بوسه به کویت زد و رفت
دست خورشید زده نور محبت به سرت
بوسه بر روی لب زمزمه...
این غزل شور تمنای تو دارد... به کنار
قصد بالیدن رویای تو دارد... به کنار
بین گل های نمایشگر رقاص جهان
هوس چیدن مینای تو دارد... به کنار
ز جفاکاری چشمان تو هم پیکر شعر
زخمی از خنجر زیبای تو دارد... به کنار
در میان دل دریایی عشاق زمان
هوس...
صبح باران که بگیرد تَرِ باران نشوی
خیس از بارش پی درپی گیلان نشوی
صبح باران که بگیرد چمدان را نبری
بی خبر، همسفر خستهٔ تهران نشوی
صبح باران که بگیرد به سراغم نروی
چینی نازک سهرابی کاشان نشوی!
صبح باران که بگیرد مه سنگین دارم
آخرین خاطرهٔ جادهٔ حیران...
من شکستم تا تو را عاشق کنم
بعد من باران فقط آب است و بس
هر که بعد از من سراغت را گرفت
زشت یا زیبا فقط خواب است و بس،
ارس آرامی
بدنبال کسی هستم سری بی تاب بفروشد
برای منکه دربندم فتوح الباب بفروشد
مرا بالابرَد تا اوج، تا فردای ناپیدا
در آنجا از لبی دردانةالاحباب بفروشد
به آوایی که از نی می شنیدم در نیستانی
شباهنگام بنوازد دف و مضراب بفروشد
بخواند درد چشمم را، ببوید رنج هجرم را
گلی...
مومن به عشقت می شوم، کافر به هر دینی دگر
دل دل نکن دلداده شو، پیغمبر اشعار من
زخم زبانم میزنی؟ گویی که بار آخر است
اما خودم گویم تو را، بار دگر! بار دگر!
ارس آرامی
کاش مسدود شود راه فرار از بغلت
کاش من قافیه گردم به ردیف غزلت
دوست دارم بزنم جار که تو عشق منی
عشق من را بکنی بر همه ضرب المثلت
ارس آرامی
زخم زبانم میزنی؟ گویی که بار آخر است
اما خودم گویم تو را، بار دگر! بار دگر!
ارس آرامی
هرچه نبودت را تا کردم
از قامت تنهایم کم نشد!
ارس آرامی
بدنبال کسی هستم سری بی تاب بفروشد
برای منکه دربندم فتوح الباب بفروشد
مرا بالابرَد تا اوج، تا فردای ناپیدا
در آنجا از لبی دردانةالاحباب بفروشد
به آوایی که از نی می شنیدم در نیستانی
شباهنگام بنوازد دف و مضراب بفروشد
بخواند درد چشمم را، ببوید رنج هجرم را
گلی...
من شکستم تا تو را عاشق کنم
بعد من باران فقط آب است و بس
هر که بعد از من سراغت را گرفت
زشت یا زیبا فقط خواب است و بس
ارس آرامی
ناله و آه مرا دل ناشاد می فهمد که چیست!؟
درد شیرین مرا فرهاد می فهمد که چیست!؟
ارس آرامی