عهد بسته ام کنار تنت بمانم گیسوانت را به دست بگیرم لبانت را به لبهایم بگیرم و تا زنده ام اسیر عشق تو باشم
معنای زنده بودن من با تو بودن است نزدیک / دور/ سیر / گرسنه/ رها/ اسیر/ دلتنگ/ شاد ...
من که اسیر گشتهام با نگهی ز چشم تو از چه دگر به قلب من نیش و کنایه می زنی