جان من و جهان تویی دلبر بی نشان تویی خوش بنواز جان من جمله نیاز میشوم
تو را میخواهم ای جانانه ی من تو را می خواهم ای آغوش جانبخش تو را ای عاشق دیوانه من
بگذار در آغوش تو اقرار کنم مرگ چه زیباست
زندگی گر هزار باره بود بار دیگر تو ، بار دیگر تو
در دل چگونه یاد تو می میرد یاد تو یاد عشق نخستین است
دلم گرفته دلم عجیب گرفته است و هیچ چیز مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند
در انتظار آمدنت هستم اما با من بگو که آیا ، من نیز در روزگار آمدنت هستم ؟
ای تف به جهان تا ابد غم بودن ای مرگ بر این ساعت بی هم بودن
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
من اینجا بس دلم تنگ است هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بار غمت میکشم از همه عالم خوشم
می خواهم از این پس تمام ماجرا باشی
شب اگر باشد و مِی باشد و من باشم و تو به دو عالم ندهم گوشه ی تنهایی را
با غم عشق تو چه تدبیر کنم ؟ تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
با این همه دلداده دلش بسته ی ما شد ای من به فدای دل دیوانه پسندش
غایب مشو از دیده که در دل بنشستی
اما تو هیچ بودی و دیدم هنوز هم در سینه هیچ نیست بجز آرزوی تو
مسپار دل به هر کس که رخ چو ماه دارد به کسی سپار دل را که دلت نگاه دارد
دل را قرار نیست مگر در کنار تو
امشب در هوای تو پر میزند دلم ای مهربان من ، تو کجایی ؟
آتش گرفتم آتش گرفتم گفتم: نظر کن سر بر نکردی سر بر نکردی
گفتی به تو گر بگذرم از شوق بمیری قربان سرت بگذر و بگذار بمیرم
بگذار در آغوش تو آرام بگیرم دلچسب ترین شیوه جان باختن است این
ما به تو یکباره مقید شدیم