مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
اگر قلبم صدف باشد میان آن تو پنهانی
.دوست دارم ولی... با ترس و پنهانی! که پنهان کردن یک عشق یعنی اوجِ ویرانی
گفتی چه خبر؟ از تو چه پنهان خبری نیست در زندگی ام، غیر زمستان خبری نیست
دسته کردم/شعر را/نقطه،سوال را پشت خانه پنهان کردم
چطور می شود قلبی را پنهان کرد که این همه عاشق است ...
ای نیمهی پنهان من! دوری ولی نزدیک با روح خود تسخیر کن جسم شرورم را
سه چیز زمانِ زیادی پنهان نخواهد ماند : - خورشید - ماه - حقیقت
هیچ میدانی که من در قلب خویش نقشی از عشق تو پنهان داشتم؟
ناله را هر چند می خواهم که پنهان بر کشم سینه می گوید که من تنگ آمدم فریاد کن
*تو* پنهان ترین راز منی
دل من از تو چه پنهان که تو بسیار خری