جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
تو را من چشم در راهم شباهنگامگرم یاد آوری یا نهمن از یادت نمی کاهمتو را من چشم در راهم...
در گستره ی بی مرز این جهان تو کجایی ؟من در دوردست ترین جای جهان ایستاده ام کنار تو تو کجایی ؟...
حق نداری به کسی دل بدهی ، اِلّا منپیش روی تو دو راه است فقط من یا من...
همه درگیر توامای همه تعبیر دلم...
تا نرود نفس ز تن پا نکشم ز کوی تو...
در سینه من نام توامشب به طپش افتاده ست...
ما مست شراب ناب عشقیمنه تشنه ی سلسبیل و کافور...
تو چه دانیکه چهها کرد ،فراقت با من ...!...
ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ ﺗﺤﻤّﻞ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪﯾﮑﯽ ﺗﺎﺏ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩﯾﮑﯽ ﻣﯽ ﺷِﮑﻨﺪ ...ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺸﮑﻨﻨﺪﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ ﻣﯿﺸﻮﺩﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ......
امشب غمگینانه ترین سطر هارا می نویسم؛دوستش داشتم!او نیز گاهی؛دوستم میداشت......
جان منی جان منیجان من آن توام آن توام آن تو...
پنهان اگر چه داری چون من هزار مونسمن جُز تو کَس ندارم پنهان و آشکارا.......
آنکه مسٖت آمد و دستی به دلِ ما زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد!...
می شود عاشق بمانیم؟می شود جا نزنیم ؟می شود دل بدهم دل بدهیدل نکنیم ؟...
دیگران چون بروند از نظر از دل بروندتو چنان در دل من رفته که جان در بدنی...
سیزده را همه عالم به در امروز از شهرمن خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم...
بگذار که فراموش کنم تو چه هستی !جز یک لحظه یک لحظه کهچشمان مرا میگشاید در برهوت آگاهی ؛بگذار که فراموش کنم ......
من آنِ تواممرا به من باز مده......
مثل یک بوسهی گرم مثل یک غنچهی سرخدلِ افروختهام را به تو میبخشم من...
عشق ، داغی ست که تا مرگ نیاید نرود ......
اگر روزم پریشان شدفدای تاری از زلفش که هر شب با خیالشخواب های دیگری دارم شب بخیر...
تا تو مراد من دهیکشته مرا فراق تو...
من که بیدارم از جدایی توستتو چرایی به نیمه شب بیدار ؟...
نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در دست چشم و دل ، هر دوبه رخسار تو آشفته و مست...
و کسی که تورا دیده باشدپاییز های سختی خواهد داشت...
به آتش میکشم خود را ، همه افکار بیخود رابه هر دم میزنم اما ، تو از من در نمی آیی...
خواب نمیبرد مرا ، یار نمیخرد مرامرگ نمیدرد مرا آه چه بی بها شدم...
ای قلب امیدی به رسیدن که نماندهبگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم...
مرا به هیچ بدادی ومن هنوز بر آنم که از وجود تو به عالمی نفروشم...
می نویسم باراندیگر پروانه و باد خود می دانندپاییز است یا بهار...
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا ؟گذری کن که ز غم راهگذر نیست مرا گر سرم در سر سودات رود نیست عجب سر سودای تو دارم ،غم سر نیست مرا ......
تا شب همه شب خواب به چشمم بنشانمتا پر شود از حسّ حضور تو ضمیرمباید تو بگویی شبت آرام عزیزمتا با نفس گرم تو آرام بگیرم...
یک بوسه ربودم ز لبتدل دگری خواست...
زآسمان دل برآ ماها ! و شب را روز کنتا نگوید شبرُوی کِامشب شب مهتاب نیست شب بخیر...
ز دست این دل دیوانه مستمدرون سینه دشمن میپرستمندیده دانهای از وصف دلداربه دام دل گرفتارم گرفتاربدینسان خسته کسرا دل مباداکسی را کار دل مشکل مبادا...
زندگی نیست بجز نم نم باران بهارزندگی نیست بجز دیدن یارزندگی نیست بجز عشقبجز حرف محبت به کسوَر نه هر خار و خسیزندگی کرده بسی...
مَزرعِ سبزِ فلڪ دیدم و داس مَهِ نو یادم از کِشتهی خویش آمد و هنگام درو گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید گفت با اینهمه از سابقه نومید مشو...
خزان به قیمت جان جار میزنید امابهار را به پشیزی نمیخرید از من...
دوست ترت دارم از هر چه دوستای تو به من از خود من خویش تردوست تر از آنکه بگویم چقدربیشتر از بیشتر از بیشتر...
تو را در دلبری دستی تمام استتمام است و تمام است و تمام استبجز با روی خوبت عشقبازیحرام است و حرام است و حرام است...
دیروز چون دو واژه به یک معنی از ما دو نگاه هر یک سرشار دیگری اوج یگانگی و امروز چون دو خط موازی در امتداد یک راه یک شهر یک افق بی نقطه ی تلاقی و دیدار حتی در جاودانگی...
من نگاهش میکنم، او هم نگاهم میکند او برای دل بریدن، من برای دل بریعشق یعنی، تار موهای تنت می ایستند هر زمان که اسم او را، روی لب می آوری...
امشب از غصه پرم حوصله داری، یا نه ؟می توانی به دلم دل بسپاری، یا نه؟...
مرا خیال توبى خیال عالم کرد همان خیال تو ما را دچار این غم کرد...
دل به تو سجده می کند قبله اگرچه نیستینیتِ هر نماز منمذهب و عشق کیستی ؟...
میل من سوی شما قصد توسل دارد...
به تو گفتم:گنجشک کوچک من باشتا در بهار تومن درختی پر شکوفه شومو برف آب شدشکوفه رقصید آفتاب درآمد....
لبم هوای لبت را دلم هوای دلت عجب هوای عزیزیمیان فکر من است و مانده ام که بگویم : ؟؟؟؟تنم هوای تنت...
یا بفرما به سرایم یا بفرما به سر آیمغرضم وصل تو باشد چه تو آیی چه من آیمگر بیایی دهمت جان ور نیایی کشتمت غممن که بایست بمیرم چه بیایی چه نیایی...
مرا بپیچ در حریرِ بوسہ اتمرا بخواه در شبانِ دیرپامرا دگر رها مکنمرا ازین ستاره ها جدا مکن ...!...