شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
نگاهت چون سونامی کرده ویراندلم را مثل خرمشهر ایرانبه چشمانت بگو من یک اسیرمکمی دل رحم باشد با اسیرانعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
می روم بی تو از این شهر خیالت راحتمی کنم با همه کس قهر خیالت راحتتا نیاید به سرم فکر تو حتی حتمآمیخورم کاسه ای از زهر خیالت راحتعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
دل یک شهر را بردی تو با آن طرز لبخندتحسودی می کنم بر هرکه می بندد گلو بندتاگر چه دوستت دارم ولی با بغض می گویمکنار هرکه خوشبختی مبارک باد پیوندتعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
ارتش چین در هراس از دامن پرچین تومن ولی سربازم و در فکر تسخیر توأمعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
یارب عمل کردم همان جوری که گفتیحالا بده قصر پر از حوری که گفتیجنات تجری تحتها الانهار، لطفااز آن شراب ناب انگوری که گفتیعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
نکند باز تو بیرون زده ایاین چنین شهر به هم ریخته استعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
آن دو ابروی هلالت بانوخون من ریخت حلالت بانوبرده آرامش و آرام از منروز و شب فکر و خیالت بانوکرده تفکیک تورا از دگرانکنج لب نقطه ی خالت بانولحظه ها می رسد و می گذردبه تمنای وصالت بانووای اگر جز تو به کس فکر کنمهمچنین وای به حالت بانوعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
نامردها بدجور حالم را گرفتنداز سر همه فکر و خیالم را گرفتنددر حول تو پرواز ممنوعم نمودندقیچی زدند و هر دو بالم را گرفتندعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
پنداشتم عشقم تویی اما غلط بودپای کسی دیگر عزیزم در وسط بودهر بار زنگت میزدم می دیدم آرییک ناشناس دیگری هم پشت خط بودعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...
بر روی قلبت عاشقانه می نویسمبا قطره های اشکم و مژگان خیسممن دوستت من دوستت دارم به تکرارای عشق من ای دلبر و یار و انیسمعلی اکبر اسلامیان بیدل خراسانی...