زندگیم..... عینهِ دریایِ بی آب! من همش راه میرم بی تو، تو خواب... برشی از ترانه
جوانی ام به مو رسیده برس به داد این دل نفس بریده! برس به دادم به داد این جوان پیر قد خمیده به داد این کسی که روز خوش ندیده… _برشی از ترانه
همونم همون، که با دستِ تنگ تو مشتم برات، صدف داشتم با این حال هم، به هرکی که تو دلت خونه کرد شرف داشتم گذشتم ازت ،نگام کن منو ...نه حالم بده نه چشمم تره شب آخره، تو هم هرچقدر ازم دور شی واست بهتره... _برشی از ترانه
رفیق بامرام من کجای دنیایی؟ بدون تو برای من فرقی نداره مرگ و تنهایی کجای دنیایی کجای دنیایی رفیق تنهایی بگو نرفتی و بگو که شوخی بود بگو همینجایی بارون زده به قلب من کاشکی ببینی بی تو تب دارم میخوام بخوابم بعد تو پاشو ببین از دنیا بیزارم کاری...
منم آن شهری که یادش رفته کسی را ندارد دلش میخواهد برقصد سرمست ولی نا ندارد... _برشی از ترانه
بیصدا سوختم و ساختم در دل این شب درد از تنم چیزی نمونده غیر خاکستر سرد _برشی از ترانه
ای داغ از قلبِ پریشانم چه میخواهی ؟ ای جایِ زخمِ کهنه از جانم چه میخواهی؟ دریاچه ای خشکیده در آغوشِ خود دارم بارانِ سرخ از ابرِ چشمانم چه میخواهی؟ ای وای از این ای وای از این از دست دادن ها ای مرگ از جان رفیقانم چه میخواهی؟ آرامشم...
نمون پایِ من آدمِ رویایِ تو نیستم به چی دلخوشی، منی که یه روز هستمو نیستم! نمون پایِ من منی که با خودمم درگیرم منی که از همه حتی از خودمم دیگه سیرم… نمیگی دیوونه با من فقط واست چیزی که میمونه دردِ بی درمونه… برو وابسته نشو خسته میشی...
برای مردی که تنها ،رفیقش سقف و دیواره! شباش هم ابری و دلگیر، اونم از دودِ سیگاره یه مَرده خسته از راهه ،که خسته ست از زمین خوردن که سقفِ آرزوهاشم، خلاصه میشه تو مُردن نخواست باور کنه اینو، که رسم روزگار اینه که تنها همدمِ شب هاش، یه مشت...
یه حسی رفته از قلبم که پشتم کوهی از درده چه جوری از دلم کندی که اون حس برنمیگرده نه دنبال یه تسکینم نه فکر کندن از این درد تو دنیا با یه دردایی فقط باید مدارا کرد... _برشی از ترانه