بعد از او حوصله ای نیست که عاشق بشوم
جایی که تو باشی خبر از خویشتنم نیست..
بی تو جانِ من چو آن سازی که تارش درگُسست...
لبِ شیرینِ تو دیدم، سخن از یادم رفت
گر شود فانی دو عالم عشقبازان را چه غم... یزدی
ای لبت باده فروش و دل من باده پرست...
ای دل! به سردمهریِ دوران صبور باش..
جدا از آستانت مردنم این بس که جان دارم
نگاه کردم و در خود ، همه تو را دیدم...
بهار، بی تو در این خانه گل نخواهد داد...
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
از چپی هایِ دل است ار راست ناید کارِ ما...
زان عزیز است مرا جان که تو هم در جانی
اهل دردی که زبان دلِ من داند، نیست!
آرام تر ببر دل ما را شکستنی ست...
به مهرت خوش نیَم، دانم که از مهرِ تو کین خیزد
بى تو من دردم ، دریغم ، حسرتم...
تویکی نباشی تو هزار تویی...
گر همه دشمنی کنی از همه دوستان بهی️
موی سر کردم سفید امّا خیالت در سَر است....
برای حجمِ آغوشت تمامِ عمر می جنگم ...️
کُدام لحظه بدونِ تو زندگی کردم؟
هوای زیستن ، یا رب چنین سنگین چرا باید...؟
دیدی که گشودی در و من پَر نگشودم!