کار مرا چو او کند کار دگر چرا کنم چون که چشیدم از لبش یاد شکر چرا کنم
داشتنت را شُکر دلبر جان
به تلخکامی دریا شکر چه خواهد کرد
به گلو بغض و به لب اشک و به آغوشم درد شانهای نیست ولی شکر که دیواری هست!
دو چشمت از عسل لبریز و لبهایت شکر دارد بیا، هرچند میگویند: شیرینی ضرر دارد
خدا رو شکر که تو را دارم بهترینم خدا تورو برام حفظ کنه
کافر باشد که با لب چون شکرت امکان گنه یابد و پرهیز کند...
شکر بر میوه می پاشد لبانش
هیچ چیز محترم تر از یک قلب شاکر و سپاسگزار نیست.