ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را
چون ماهی مرداب پی راه خروجم ماتم که به هر حال دری هست ؟ دری نیست؟
غمگینم برای ماهی یا کرم سر قلاب؟
خشکیده دریا میان نفت ماهی ، دودی شده
ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهی نه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی
آزاد نخواهی شد تقلا نکن ماهی درون تنگ دریا فقط زندان بزرگتری است
نه ! تو دریا نیستی من هم که ماهی نیستم! بی جهت اغوش خود را سوی من وا کرده ای!
شک ندارم اشک می ریزند ماهی ها در آب اشک ماهی ها نباشد آب دریا شور نیست...
رودخانه خشک شد و ماهیان مردند سنگها اما حمام آفتاب گرفتند!
آه ... ای ماه ماهی تنها را تو به دریا برسان
سنگی که شیشه ها را می شکند کنار ماهی ها چقدر آرام است