می شود سرخ تر از چشم خمارم باشد باغبانش بشوم باغ انارم باشد در شب ساکت یلدا بگویید به او در خودم یخ زده ام، فصل بهارم باشد
ناگهان تمام برگ های تقویم شال زرد پوشید و پایان کالِ من و تو " رسید " چه رسیدنِ نرسیده ای....
منم تنها، تویی تنهاتر از من منم دریا، تویی دریاتر از من اگر من ماهم و تو آسمونی ببین بازم تویی بالاتر از من
اگر عشق تورا باز نگرداند به راستی چه چیز باز خواهد گرداند؟ جهان، دیگر چیزی برای آمدنت ندارد چراکه هستی ِ جهان از عشق است و هستی ِ عشق از عشق و آنکه با آواز عشق باز نمی گردد نرفته است مُرده است!
رودخانه خشک شد و ماهیان مردند سنگها اما حمام آفتاب گرفتند!
دریایی دیدم که از خودش بیزار بود قایقی که دلش به گل نشستن می خواست و مردی که مرز رویا با کابوسش یکی شده بود
سنگی که شیشه ها را می شکند کنار ماهی ها چقدر آرام است