شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
گلِ پیراهنت را دوست دارم؛لب و، عطر تنت را دوست دارم؛در اوج لحظه های گرم احساس،تب بوسیدنت را دوست دارمشاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
آغوشت فصل نمی شناسدهمیشه گرم است......
شهامت می خواهد سرد باشیاما گرم لبخند بزنی...
زمستان است دیگردل زمین به برف گرم است من به تو …...
زمستان ها هرگز سرد نخواهند بود اگر تو خاطراتی گرم از شخصی خاص داشته باشی!...
هر جا که هستی، نگاهِ خدا سمتت عزیزترینم. زمستونت گرم، یلدات مبارک جانم......
یاد توشمعی ست در دلمکوچک و همیشه گرم......
گرم را بر عکیس کن تا بفهمی دستانت نباشندمن به چه دردی دچار میشوم...
بعد از تو هر چه آفتاب خود را تکه تکه کندهیچ جای این زمین گرم نخواهد شد...
سرم را شاید بتوانند دیگران گرم کنند اما وقتی نیستی هیچ کس دلم را گرم نمی کند!...
نیفتاد مثل پاییز آن اتفاق زرداو سبز بود و گرم...
نیفتاد مثل پاییز آن اتفاق زرداو گرم بود و سبز...