متن جوجو نوشت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات جوجو نوشت
در تمام این سال ها من با تمام وجود
به او گفته ام دوستت دارم
این اولین و آخرین جمله ایست که او از زبان من می شنود.
حتی هنگام خفه فریاد زدنم هم میان خنده های کریه و زیبایش
به او گفتم دوستت دارم!
گزاشتم آزادانه گلویم را بفشارد...
فریادم دیگر شنیده نمی شود
حنجره ام توان ندارد
که صدا بزنم کسی را
که باید باشد اما نیست
فقط اوست که بر روی زخم حنجره ام مرهم می گزارد
فقط اوست که می تواند جانی دوباره ببخشد به ریه هایم!
ainaz8360
دلم مرگ می خواهد چرا که یک بار در دستان او جان دادم
آن مرگ تداعی گر آخرین لحظات شیرین با هم بودن است برایم.
مرگی که با دستان او رخ داد را می خواهم.
مرگی که با چشمانم به انتظارش نشستم.
مرگی که چشمانم را به روی او گشودم...
دیدی آخرش قلبم رسوایم کرد؟!
سخت بود وقتی لگد می زدی و من حتی آخ هم نمی گفتم!
امروز ضربان نداشت خطش صاف و دیگر خالی از هر احساس...
رفته بود همان جایی که قلب تو رفت.
زیر صدمن خاک!
ainaz8360
زانو در آغوش...
تکیه بر دیوار!
شاید تنها جدار به داد فریادهایم برسد.
شاید او تنها بفهمد سرمای درونم را
دلش مانند ضمیر من یخ زده
سرما از خود ارتعاش می دهد...
مثل قلب من!
مثل فریاد های من که تمثال کوهی از یخ
در گلویم قندیل بسته ...
ainaz8360
راستش یکم برام جالبه متولد سرمای جانفرسام
یه سردی همیشگی ولی از دلم آتیش میباره
به زمستون که میرسم دلم میخواد ببارم
خواه و ناخواه دلم میگیره
حس میکنی تو زندگی گذشتم یکی بوده که حالا نیست
و این نبودش بدجور احساس میشه
ainaz8360
به تنهایی دیوارها آیینه بخشیدم
تا انعکاس رنج هایم هویدا باشد...
آتش زنم قلبی را که ضربان گیرد با دیدَنَت!
ویران کنم چَشمی را که جادویَت شده!
من عاشقَم !
عاشقِ چشمانِ تو !
تا که تو را می بینم غرق در خنده ام !
اما ناگهان به خود که می آیم میبینم نیستی رفتی و من را میان انبوهی از...
خیابان نفس نفس می زد، باران نزدیک که می شد از حرارت نفس ها بخار می شد.
از آسمان صدای گریه اش می آمد .
میگفت جان پدر نشد آنطور که میخواهم از تو مواظبت کنم
اما تو قول بده مرا نزد الله رو سفید کنی
پک میزنم به سیگار توی دستم سر سیگار میسوزد و اتش میگیرد مانند خودم که سوختم
دوباره پکی عمیق میزنم تلخی اش همراه با بوی شکلات ، آمیخته با بغضی تلخ به گلویم چنگ می اندازد و می خراشد
حالا دیگر رمقی در تن رنجورم نیست ... فقط انقدر توان...
+ میخوام برات یه داستان بگم دوست داری بشنوی؟
- اوهوم
+خب پس من میگم تو گوش کن
+یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود . . .
- وایسا وایسا برگرد عقب
+چرا چیشده من که هنوز چیزی نگفتم؟!
- دِ نه دِ دیگه نشد بازم که...
عشق قشنگترین چیزیه که هر کسی توی زندگیش تجربه میکنه و خیلی از ما فکر میکنیم در نوجوانی دچار عشق شدیم و فکر میکنیم باید بر اساس احساسات تصمیم بگیریم در صورتی که اشتباه ترین کار ممکن رو انجام میدیم .
اسم این احساس و روابط عشق نیست و ما...
نمیدانم نامش را چه بگذارم مرگ یا جنون ¿¡
زمانی که در صفحه شطرنج زندگی
شاهم را به ناچار به سربازان رقیبم تسلیم کردم
و اینگونه بود که در زندگی کیش و مات شدم
قلب که عاشق نمی شود!
قلبِ بیچاره در گوشه ی زندانِ سینه کز کرده و گاه و بی گاه متهم می شود به جرم عاشقی.
و گناه کار اصلی اما، آزادانه پادشاهی می کند!
گناه کاری که خود با خود می جنگد و در گیر و دارِ عاشقی و عاقلی،...