مهم ترین چیز در دنیا خانواده و عشق است
خانواده من زندگی من است و هر چیزی غیر از آن در درجه دوم اهمیت برای من قرار دارد
امروز و هر روز بعد از آن به خانواده خود فکر کن اجازه نده دنیای شلوغ امروزی تو را از نشان دادن عشق و قدردانی ات نسبت به خانواده غافل کند
هر کس به خانه ای برای زندگی نیاز دارد اما این یک خانواده حامی ست که خانه می سازد
خانواده ما دایره ای از قدرت عشق است که با هر تولد و هر عضو جدید دایره بزرگ تر می شود
وقتی به زندگی تان نگاه می کنید بزرگ ترین خوشبختی ها خوشبختی های خانوادگی است
خانواده ما مانند شاخه های یک درخت است ممکن است در جهت های مختلف رشد کنیم اما هنوز ریشه های ما یکی است
خانواده یعنی گذشت و ایثار بی منت خانواده یعنی عشق و محبت بی شمار خانواده یعنی یک اتفاق خوب برای رسیدن به هدف های بلند خانواده یعنی تحمل کمبودها و سختی ها در کنار یکدیگر
خانواده یعنی همه چیز برای من من آن ها را با تمام قلبم دوست دارم و دوست دارم اوقاتم را با آن ها بگذرانم و هرکاری انجام خواهم داد برای این که آن ها را خوشحال کنم
خانه جایی است که خانواده ام است از والدین تا همسر، از خواهر و برادر تا بچه ها، برادرزاده ها و خواهرزاده ها خانواده یعنی همه چیز … خانواده من دنیای من است قلب من است روح من است خون در رگ های من است
خانواده یعنی عشق، یعنی جریان زندگی
خانه یعنی داشتن جایی برای رفتن به آن خانواده یعنی داشتن کسی که به تو عشق می ورزد و داشتن هر دوی آن ها نعمت و خوشبختی است
راز یک خانواده خوشبخت این است که اعضای خانواده یاد گرفته اند که به یکدیگر عشق بورزند
خانواده یعنی عشق، آرامش،انگیزه
دختر کوچولوی زیبای من ، با تو شکوفه های زندگی به بهار می رسند و بی تو خانواده، بی مفهوم ترین واژه ای می شد که در لغت نامه ها می شد پیدا کنی.
یلدای امسال اولین یلدای با هم بودنمونه بابت یلدایی که قراره برام بیارید از تو و خانواده ی عزیزت ممنونم
اگه رفاقت شما بیش از هفت سال دووم بیاره شما دیگه دوست نیستید، خانواده اید
خونواده مث اجاق میمونه زود ازش جدا شى پخته نمیشى دیر ازش جدا شى بى مصرف باقى میمونى .
من تو را مثلِ آخرین روزِ هفته مثلِ پنج دقیقه خوابِ بیشتر مثلِ یک صبحانه یِ دورهمی مثلِ بویِ سنگکِ داغ، دوست دارم من تو را مثلِ یک چایِ دبش و گرم مثلِ یک صندلی کنارِ شومینه مثلِ یک کلبه یِ چوبی در دلِ جنگل، دوست میدارم من تو را...
ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز...