متن دستنوشته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دستنوشته
انچه بذر رنج کشیدن در دل وجودمان میکارد،
بی شک اگر در دستانمان
داس بزرگه سخت جانی، ببیند
با توان بیشتر از درد های خلق کرده اش تنمان را میخوراند،
آدمی اگر به مثال طفل محکم نفسی
که هنگام زمین خوردن اطراف را نگاهی سرسرانه کرد و با تکاندن تنش...
دست هایش را محکم به طناب ها قفل کرده بود با قدم های لرزان جلو میرفت...
اصلا قرار نبود اینجا باشد..
و...
چطور شده که باید از اینجا گذر کند؟
چرا تا به حال از اینجا رد نشده؟
خب! وقتی رد نشده... این علامت هایی که گویی راه را نشان...
قدم زنان میان کوچه های نیمه زنده شهر میگشتم..
گرد مرگ را نصفه و نیمه پاشیده بودند...
کم و بیش بودند کسانی ک میرفتند و می آمدند اما..
ت نبودی..
ن میرفتی..
ن می آمدی..
چشم انتظارت بودم..
در خیابانی قدم گذاشتم ک با ت قدم زدم.. بدون این ک...
وقتی کسی را میبینم ک بدون واهمه صدای خنده اش میپیچد و ترسی از دیگران ندارد...
دلم برایش میسوزد..
کاش میشد نزدیکش شوم..
آرام در گوشش بگویم..
آرام تر بخند..
خیلی ها هستند ک چشم دیدن شادی ت را ندارند...
حسرتشان ب باد میدهد خنده هایت را..
آرام تر بخند......