پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به باز آمدنت چنان دلخوشم که طفلی به صبح عید پرستویی به ظهر بهار و من به دیدن تو چنان در آینه ات مشغولم که جهان از کنارم می گذرد بی آنکه سر برگردانم...
تو تاوان کدام آرزوی نکرده منی که وادار میکنی ، آرزو کنم دیدنت را .........................فاطمه مهری ...............
شبِ سیاه و تو ماهی ،به کهکشان دلمکه جز به دیدن تو ،میل پشت بامم نیستحجت اله حبیبی...
دیدن تو ببرد قاعده غم از دل...
گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو که مرا دیدن تو بهتر از ایشان تو مرو...
اگر برای ابد ، هوای دیدن تونیفتد از سر من چه کنم؟...
اینبار وقتی آمدیدستانت را...روی قلبم بگذارتا بفهمی این دلبا دیدن تونمی تپد؛می لرزد...️️ ️️️...