متن سولماز رضایی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سولماز رضایی
هر تغییری در وجود آدمی او را به وجودی جدید تبدیل می کند
هر استعدادی که شکوفا می شود
هر شناختی که حاصل میشود
هر حادثه ای ،چه خیر و چه شر از انسان ،انسان دیگری می سازد
سماع نیز آغاز تغییر است
و همین است
که بعد از سماع...
رویا داشتن خوب است
آرزوهای کوچک و بزرگ ما را به زندگی وصل می کنند
طلب های ماست که در ما توان حرکت ایجاد می کند
تمام رویاهای من در تو خلاصه شده
به زندگی وصل شده ام و حرکت می کنم و تمام اینها را از تو دارم
سازهای...
هوا سرد شد
باران و باد با هم رسیدند
و من لرزیدم نه از سرما
که در غوغای باد و باران انگار صدای آمدن تو پیچیده بود
همانقدر بی خبر
همانطور .......
سازهای آبی -سولماز رضایی
جان جهانم
قبلا با کلمه ها باتو سخن می گفتم
بعد اعداد آمدند به کمکم تا من بگویم و تو بشنوی
نوبت به شکل ها رسید
من شکل ها را می کشیدم ،چیزی نمی گفتم اما تو هم ،می خواندی و هم می شنیدی
و حالا دیگر نوبت سکوت است...
کاری نکردم که بتوانم با آن بگویم نویسنده ام
فقط
\از روی دست خدا \
تو را نوشتم
سازهای آبی -آن سه روز
ن و القلم .....
تو را می نویسم ...
واژه کم می آید
به نوشته های خدا ، نگاه می کنم
تو را دوباره از دست خدا ، می نویسم
حرف به حرف ،سطر به سطر
در هر کلمه ای ،متولد می شویی.....
تولدت را روایت می کنم
قلم می...
وقتی گفت
\داغ تو دارد این دلم \
خودش را معرفی کرد اما خواست به جهان بیاموزد :
بر هر دلی داغی نقش بسته است
دل را به نام آن \داغ \ بشناسید .
\داغ \شناسنامه جان است
اعتبار دلها به داغشان است
سولماز رضایی -آن سه روز
از من برای تو شاید تصویری گنگ مانده باشد
و از تو برای من ردپایی دردناک در روحم
هنوز جای پاهایت درد می کند
و تا وقتی این درد با من است باور می کنم که زنده ام
سازهای آبی -سولماز رضایی
آواره ام
حال آوارگان را می فهمی ؟
سرزمینی داشتم ، خلاصه در آغوشت ،بوی تنت و صدای نفس هایت
و هبوط چیزی شبیه همین بود
چه تبعیدگاه کوچکیست زمین
وقتی آغوش تو نیست
سولماز رضایی -سازهای آبی
جهان بی ابتدا
و بی منتهاست
مداری دارد و مرکزی
درست آنجا که گمان می کنی نقطه ِپایان است
حرکتی دیگر آغاز می شود
پایان پیش درامد است
پایان تنها نقطه تغییر است
از حالتی به حالت دیگر
پایان مبارک است
آن سه روز-سولماز رضایی
چند سالیست نزدیک عید قربان ،عده ای که اگر گوشت خورشت قورمه سبزیشان کم باشد می گویند غذا مزه آب سرد می دهد
ژست روشنفکری می گیرند که چرا گوسفند قربانی شود ،درخت بکارید
نمی دانستم امسال باید چه کنم
اگر قربانی تقسیم می کردم، میشدم خشونت طلب و ظالم...
اول تو را دوست داشتم و بعد دیدم دوست داشتن ،مثل مرضی واگیر دار است
بعد از تو ،عطر تو ،کوچه تو ،شهر تو را دوست داشتم
بعد از تو قلبم را که برای تو می تپید
چشمانم را که برای تو می گریست را دوست داشتم
بعد از تو...
بابا آب داد
بابا نان داد....
دفتر مشق کودکی هایم کجاست جمله ها را کامل کنم .
باباعشق ،بابا امنیت ،بابا غرور ،بابا خنده داد
بابا خیلی خوب است
اصلا کلمه بابا قشنگ است
بابا را دوست دارم
سولماز رضایی
ماه دور از من
هرچه به آسمان چنگ می زنم ،دستم به تو نمی رسد
امشب جور دیگری دوستت دارم
اصلا امشب شب ،دوست داشتن توست
امشب تو را
مثل جرعه آبی بر لبی تشنه
تکه نانی در شهر قحطی زده
و شیرینی خواب بر چشمی بی خواب دوست دارم...
و ندا آمد
\تو را برای خودم آفریدم \
منصور حلاج که می گفت \انا الحق \
تفسیر بر دار شده همین آیه بود
مگر می شود روح کسی در تو جاری باشد
و او تو را برای خودش خلق کرده باشد و تو \او \ نباشی
پس بچرخ که...
گفت
\بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست \
و به من آموخت هر طرحی که در ذهن دارم
هر نقشی که می زنم
روزی جان می گیرد
در من \تویی\ نشسته است
این منم که به رویای تو
\جان می دهم \
سازهای آبی-سولماز رضایی
پایان دنیا کجاست
لحظه ای که قرار است همه چیز زیر رو شود چه زمانی است ؟
برای هر کسی این پایان منحصر به فرد است
زمانی که دیگر دلیلی برای جنگیدن ،خندیدن یا حتی به آینه نگاه کردن در وجودش نمانده
آن لحظه ، لحظه پایان دنیاست
و همه...
در کائنات هیچ چیز به اندازه وجود خداوند
توسط حواس پنجگانه قابل دریافت نیست
چون تنها اوست که در آن واحد با تمام حواس درک می شودو این است که عاشقان
او را بیش از هرچیز می ببینند
و صدایش را رسا می شنوند
و گرمی آغوشش را لمس می...
تفویض اختیار دو سویه است
همان طور که امرت را به خدا واگذار می کنی
خدا نیز با دمیدن در روحت و انتخاب به جانشینی ات
امر خود را به تو واگذار کرده
خدای کوچکی هستی در زمین متصل به صفاتش
و متفق به ذات مبارکش
سولماز رضایی
تاریکی مطلق ،معنایش ندیدن است و این دلیلی بر نیستی ،نیست
همانطور که نور مفهوم تمام هستی نیست
و خدا در تاریک ترین نقطه به استقبال دانایان رفته
سولماز رضایی
در سکوت مطلق چرخید ،تنهای تنها
بر مدارخودش
با ضرب آهنگ
\یا انیس من لا انیس له \
و بعد انگار تمام عالم با او و بر مدار او به چرخش درامد
انگار کسی از دور می خواند
\متصل است او ......\
سولماز رضایی
نمی خواستی ، انتخابت کردند.
شانه ای محکم تر از شانه های تو پیدا نشد
می خواستی بیرون باشی ،تنها تماشا کنی
اما امروز
آنکه تنها وسط معرکه می رقصد تویی
قصه با تو شروع نشد
اما
تو
پایان خوش ماجرایی
سولماز رضایی