متن سپکو
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سپکو
دیوانه
از دیوانگی ام چه می دانی
تنیده شدن در آغوش بی همدمی
و اسارت در عمق نگاهی
که چشمان تشنه ام را
پای رقص
دیوانه های شهر می رباید
مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
شعر سپکو
@mhediebrahimpoor
اشعار سپکو مهدی ابراهیم پور عزیزی (نجوا ):
-حسرت
حسرت نگاهت
قرارجامانده ای است
رها شده
درغربت فردا
شبیه ابری
که باران را
در حسرت دیدارمی خواند
- مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
@mhediebrahimpoor
-حال
از حالم چه می دانی
در حسرت
نگاه خسته ای
که دیدار را
با هوای ابری...
آب
آب در صید نگاهش
محو تماشای تو شد
تا به تور اندازد
آبی چشمانت را
- مهدی ابراهیم پورعزیزی
شعر سپکو
شب
چه زیبا شبی ست
پرسه زدن زیر چتر بوسه هایی
که باران
از چشمان تو آواز سر می دهد
شبگردی باد بی قرار را
-مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا
-شعرسپکو
غروبهای سرخ
گم می شوم
در کوچه های دلهره
منتظر غروب تنهایی ام
ای عشق
بد می کنی با من و دل
اما باز می خوانم تو را
حضرت عشق
می بافم
خیالت را
چون پیچکی
که بافته شده بر اندام خاطراتم
بهار من
اگر باشی
باتو زیبا میشود
بازم بهار لحظه هایم
نقاشی کن
اندوه بر دل نشسته ام را
بر شانه های زمانه
آنگاه
که می اندیشم
به تو
ای زیباترین نقاشی هستی
گم شدم
در واژه های شعرم
میان چشمان تر
و تاریکی ظلمت
پس از دیوانگی ها
تو را گم کرده ام
پشت پنجره ای سرد
دلم یخ زده است
تنها دستهای تو ست
که به سمت چشمانم
باز می کند
پنجره ی زندگی را