پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو آمدےو با یڪ بوسه اتهرچه میخواستم همان شدمن عشق را نمی سرایمعشق را نمی خوانمو عشق را نمی خواهمتو بیشتر از این واژه ے تڪرارے ..مرا به معناے حقیقیِدوست داشتن رسانده اےو عشق ..همانی ست ڪه تو را می سراید... !...
"وقتی ڪه تو در ڪنار منی"همین چند ڪلمه ..... چقدر آرامم میڪندباتو می شود پرنده شدباتو می شود اوج گرفت و پرواز ڪردباتو می شود ماند و زندگی ساختنه در رویا و خیال بلڪه همینجاوقتی ڪه می بوسمت و تو!مرا غرق در آغوشت میڪنی...
استوار تر از این نخواهد بود شانه هاے عاشقانه ے تو بی محابا ترانه میخوانمدر زمینِ سبزِ خانه ے تو️...
نوش داروے لبت..️ سر تمام عاشقی ست !با همین اسرارخود را خوب ؛ درمان میڪنم !!...
” با تو تمام دلهره لبخند میشود “️مهرت به جان من زچه پیوند میشود امشب دمی بیا و بشین در ڪنار دلبنگر ڪه دل ز وجود تو خرسند میشود ..!!️️️...
تواز رگ گردن به من نزدیڪترےضربانی ڪه من براے زیستنبه آن محتاجم ..!!️...
بیت بیت این غزل ... مست از می گیسوے تو️ناز گیسوے تو را با جان و با دل میخرم ......
رگ خواب دل شیداے منے .. جان دلم !تو نباشے ... قد و بالا و لب و جان و تنم میلرزد !!...