پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آن جا یک قهوه خانه بود. اما ننشستیم به نوشیدن دو تا استکان چای. چرا؟ دنیا خراب می شد اگر دقایقی آن جا می نشستیم و نفری یک استکان چای می خوردیم؟ عجله، همیشه عجله... کدام گوری می خواستم بروم؟ من به بهانه ی رسیدن به زندگی، همیشه زندگی را کشته ام. ...
مردم شهرم همیشه عجول بوده اندهمیشه همه ی کارهایشان را با عجله انجام داده اند، چای را داغ سر کشیدند، پشت ترافیک بوق را یکسره کردند، شب را با استرس خوابیدند و صبح را با عجله سمت کار دویدنددر پیاده رو به هم خوردند و بَد و بیراه گفتند...برای آشنایی با جنس مخالفشان از ده سالگی آبدیده شدند، زود ازدواج کردند و زود هم پشیمان شدند،آنقدر عجله کردند که وقتی رسیدند نفسی برایشان نمانده بود...مردم شهرم همیشه عجول بودند،باور کنید انتهایش چیزی نی...
امروز را در همین امروز زندگی کنهیچ معلوم نیستفردایی که بخاطرشلحظاتت را در نطفه خفه میکنیهمانی باشد که دلت میخواسته!آدمیزاد هیچ گاه مقصدی ثابت نداشتهمدام در تلاش برای رسیدن استاما قبل از اینکه برسدمقصدش را تغییر میدهد!و در این میان انقدر عجله داردکه زیبایی های مسیر را نمیبیند......
مرگ من یک اتفاق ساده استکه همین دیروزاز منبیرون افتاددو سه سیاره به خورشید مانده بودکه روز شدمو بین همیشگی شب هاگمازتو چه پنهانهمیشه عجله می کنمحتی وقتی مرغ دریاییاز سیاره ای کشف نشدهخبر آمدنیک چتر سرخ را می دهدزودتر چترم را باز میکنممرگخواهش عجیبی ستلابه لای نفس های ما......
وقتییک اتفاق برای ما رخ میدهد، چند لحظه طول میکشد تا به آن پاسخ دهیم. این اتفاق ممکن است هر چیزی باشد، از تنه زدن یک فرد در خیابان تا آتشسوزی که در منزلمان رخ میدهد. در لحظه اول اتفاق ما شوکه هستیم. اما تا قبل از این که تصمیمگیری اولیه را انجام دهیم فرصتی طلایی وجود دارد.محققان عقیده دارند معمولاً بهتر است هیچ واکنشی را زودتر از ۵ ثانیه نشان ندهیم. حتی در سختترین شرایط سعی کنید ۵ ثانیه اول را چیزی نگویید و فقط با تمرکز روی موضوع فکر کنی...
عجله کردیم زود بزرگ شدیم!آن بالاهیچمیوهایروی ِ هیچ شاخهایمنتظر ِ دستان ِ رسیدهی ما نبود......