پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
عشق که کهنه می شود اَلو می گیردگاهی بوی نا می گیرد کهنه اش... اما هنوز لطیف استگاهی یواشکی می آیم صندوقچه ی پراز عاطفه و احساس و خاطره و عشق را که با عقل تو اَمان بود را بازش می کنم تا هوایی بخوردبا بوی نا و دل تنگی دل که در صندوق جا گذاشته بودم ، عشقم را تازه ی تازه می کنمعشق کهنه ،حرارتش قابل وصف نیست ،کم نظیر است عشق را فقط در قاب خاطرات ورق نزنیم( بیاییم عشق را تا مرز کهنه گی وجنون و در اوج لذت همراهی اش کنیم) پروانه...
عشق قدیمی یک اگزماستملتهب شدن پوست خاطرات،ریزش اشک در یک چاراه شلوغ بعد از شنیدن یک عطر آشنا...زدن قارچ های مزمن تنهای در حال گز کردن پیاده روهای یکطرفه...قرمزی و سوزش چشم به علت باز نکردن چتر بعد از هر بارش بی دلیل باران...زدن کهیر حاد و کمی التهاب در نواحی از آغوش رها شده...حساسیت به عشق کهنه یک اگزماست فصل ندارد در هر زمان به ترفندی هویدا می شود بی آنکه بخواهیم یا بدانیم که به چه دچار شده ایم.ارس آرامی...
رفتی بدون یک خدا حافظی ی دیگرمن ماندم و سیگار و دود و برج خاکسترمن ماندم و این درد جانفرسا و یک گوشهبا خاطراتت می شوم گم توی هر دفترتنها درون خانه با خود عالمی دارماز ابتدای پنجره تا انتهای دربا حس بد هر روز در آیینه می بینماثار پیری را به روی ریش و موی سرمن پیر و زله می شوم یک روز! اما توهر روز بانو می شوی هر روز زیباترنام تو را در گوش من هر روز می خوانداین عشق کهنه این زبان حال خنیاگردیوانه بودن دل سپردن عالمی دارددیوا...
رفتی بدون یک خدا حافظی ی دیگر من ماندم و سیگار و دود و برج خاکسترمن ماندم و این درد جانفرسا و یک گوشهبا خاطراتت می شوم گم توی هر دفترتنها درون خانه با خود عالمی دارماز ابتدای پنجره تا انتهای دربا حس بد هر روز در آیینه می بینماثار پیری را به روی ریش و موی سرمن پیر و زله می شوم یک روز! اما توهر روز بانو می شوی هر روز زیباترنام تو را در گوش من هر روز می خواند این عشق کهنه این زبان حال خنیاگردیوانه بودن دل سپردن عا...