یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
غمی بزرگ در دل دارم .!! در صورت میخندم در دل میگریم .!!! تا به کی این خنده ها و این گریه ها تمامی دارد..!!! پایانی خواهم یا آغازی شاید .!!!🦋دلارام امینی🦋...
دلم که میگیرد ، قلاب را برمیدارم و شروع به بافتن میکنم . همینطور می بافم و می بافم تا غصه هایم کمرنگ تر شوند . یک وقت هایی زیر لیوانی می بافم . یک وقت هایی شال گردن ، یک وقت هایی هم رومیزی و چیزهای دیگر . بعد می نشینم زل میزنم به چیزی که بافته ام . و با خودم فکر میکنم یک فرش گرد باید غم بزرگی بوده باشد .....