بوسه اش رگِ گردنم را نشانه گرفته بود ان روز که مرا بوسید کفر نباشد ولی خدایی را دیدم که از رگ گردن به من نزدیک تربود.
و اما چشمانش صبح پیروزی بود چشمانش را گرفت جنگ اغاز شد..
مرا ارام و بی سروصدا دوست داشته باش تصدقت گردم روزهای غمگین در راه است مبادا برسد روزی که عطرم از حوالی اغوشت پر بکشد اندکی ازمرا پس انداز کن در سمت چپِ سینه ات برای روزِ مبادا
جمعہ همان مترسک زمین گیر شده ایست کہ بار تنهایش را همان کلاغ هاے دورگرد پر مے کنند جمعہ همان بغض سرباز شده ایست کہ هران امادهِ فوران است جمعہ همان هواے ابرے و مه الود است جمعه همان نیمکت هاے خالے و خیابان هاے سردو تاریک و خالے از...
مرا چه به تاریخ خواندن و جنگ های عباس شاه و عثمانیان مرا همین بس است که بوسه هایت در تاریخ جهانیان ثبت گردد
بوسه اے بکار بر لبانم تا نقش بوسه ات هردم یاداور تو باشد بگذار نقش این بوسه تا اخر عمر بر لبانم به یادگار بماند
هنوز هم نمیدانم بعد از چند سال ... زنگ خانہ ام کہ بہ صدا در مے اید گمان میکنم تو پشت درے ومن بہ خیال غم انگیز خود لبخندے تلخ میزنم...