هرڪز نفسی ڪَرم تر از عشق ندیدم این عشق همان مرهم درد است ڪہ دیدم ...
آغوش کسی مرهم درد من نیست ای مرگ مرا گرم در آغوش بگیر
شانه هایت را به من بده تکیه کنم بر آنها گپی نیست مرا میدانم شانه های تو هم خسته اند شاید خستگی در خستگی را مرهمی بیاید
به قول کمال خجندی آرام دلی دفع غمی مرهم دردی...