قسم به عشق.. که هیچ به دل نشسته ای، ز دل نخواهد رفت..
بى تو شب ، شب است اما بخیر نیست ...!
دست ازاین دیوانه بازی های خود برداردل
ما از تبارِ بغضیم ؛آسودگی روا نیست ...
مینشینم با نبودت جمعه داری میکنم ...
گیرتو بود که نخ کش شد، دلم...!
دلبر و بادِ خزان با غمِ دل ،دست به دست بی سبب نیست اگر جمعه پریشان باشد!
برای حجمِ آغوشت تمامِ عمر می جنگم ...️
معتاد توأم در نفسم دودترینی ...
آبان هوایش غرق دلتنگیست عطر تو را در مشت خود دارد!
عشق تو مرا آدم بدی کرده است! حسود، حساس، زودرنج مرا ببخش که این همه دوستت دارم...
جناب شعرهای من حواست هست دلتنگم برای حجم آغوشت تمام عمر می جنگم
آمدنت میتواند سوری باشد،مثل چهارشنبه...
میآیم به تو مثل رنگ به چهره ات مثل لباس به تنت مثل عینک به صورتت میآیم به تو به داشتنت از همان آمدن ها که رفتن ندارد..
بوی عطرت که شنفتم به لبم جان امد منم ان گل که نچیدی و زمستان امد...
نه جانم روز،درد ندارد شب است میفهمی تا به حال،چقدر مرده ای
مرا سخت دوست بدار پر بوسه بغل دار بگذار عشق به پای هم بندمان کند️ ️️️
من برای امروزی که تو را ندارم ناراحت نیستم! ناراحتم برای چهل سالگی ام، آنجا که به بهانه ی یک شعر، یک آهنگ، به یادت میافتم؛ و به دخترم لبخند می زنم ... من برای آن لبخند که درد دارد، ناراحتم...
می خواستم کمی فقط کمی دوستت داشته باشم از دستم در رفت عاشقت شدم
آذر یادش رفته که پاییز است! نمیبارد، فقط یخ میزند! به گمانم کسی به طرز فجیعی تنهایش گذاشته، وگرنه اینگونه ماتش نمیبرد!
پاییز جان مهرت که به ما نرسید آبانت هم به غم گذشت دوست داری آذرت را چگونه ببارم ...؟! .
سالهاست که تورا به دل آورده ام اما به دست نه...!