مرد بودن ب کلفت بودن بازو نیست! ب محکم بودن دکمه ی شلواریه که واسه هر هرزه ای باز نشه...
وقتی نگاههای هرزه به هرسو روانه میشود ، وقتی غریزه احساس را پوشش میدهد ، وقتی انسان بودن آرزویی دست نیافتنی میشود ، دیری نخواهد گذشت حیوانات برای کوچک شمردن یکدیگر به هم بگویند آدم !
هرزه نیست اگر گذاشت او راببوسی.... خواست تا بدانی حس دوست داشتنش آنقدر قوی بود که از تمام اعتقاداتش گذشت
از دید خلق، هرزه و هرجایی است باد با این که قدر ناخن تو کوچه گرد نیست!
هزار بار گفتم با این بادهای هرزه نپر به آنها نخ نده حالا بالای آن دکل با سیمهای لخت فشار قوی دست و پنجه نرم کن بادبادک جوان
دست پاییز قلدری بلد است باد دارد / کری بلد است عاشقیم و هرزه ی بادیم برگ تر ز شهر طوفانی...
قلبی که هرزه است، گرفتار دوست نیست چشم پلید لایق دیدار دوست نیست
می توان همچون عروسک های کوکی بود با دو چشم شیشه ای دنیای خود را دید می توان در جعبه ای ماهوت با تنی انباشته از کاه سالها در لابلای تور و پولک خفت می توان با هر فشار هرزهء دستی بی سبب فریاد کرد و گفت آه ، من...