شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
مرد بودن ب کلفت بودن بازو نیست!ب محکم بودن دکمه ی شلواریه که واسه هر هرزه ای باز نشه......
وقتی نگاههای هرزه به هرسو روانه میشود ، وقتی غریزه احساس را پوشش میدهد ، وقتی انسان بودن آرزویی دست نیافتنی میشود ، دیری نخواهد گذشت حیوانات برای کوچک شمردن یکدیگر به هم بگویند آدم !...
هرزه نیست اگر گذاشت او راببوسی....خواست تا بدانیحس دوست داشتنش آنقدر قوی بودکه از تمام اعتقاداتش گذشت...
از دید خلق، هرزه و هرجایی است بادبا این که قدر ناخن تو کوچه گرد نیست!...
هزار بار گفتمبا این بادهای هرزه نپربه آنها نخ ندهحالابالای آن دکلبا سیمهای لخت فشار قویدست و پنجه نرم کن بادبادک جوان...
دست پاییز قلدری بلد استباد دارد / کری بلد استعاشقیم و هرزه ی بادیمبرگ تر ز شهر طوفانی......
قلبی که هرزه است، گرفتار دوست نیستچشم پلید لایق دیدار دوست نیست...
می توان همچون عروسک های کوکی بودبا دو چشم شیشه ای دنیای خود را دیدمی توان در جعبه ای ماهوتبا تنی انباشته از کاهسالها در لابلای تور و پولک خفتمی توان با هر فشار هرزهء دستیبی سبب فریاد کرد و گفت آه ، من بسیار خوشبختم...