پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آدینه دلش شکسته وغم داردیک حس عجیب و حال مبهم داردبرگرد بیا کویر شد خانه ی دلباران محبت تو را کم دارداعظم کلیابی بانوی کاشانی...
گفته اند آخر به یک گل کی می آید نوبهار آنقدر خوبی که دنیا با تو میگردد بهار اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
برگرد ومنِ از دست رفته رابرگردان... ...
یا برگرد یا آن دل را برگردان......
برگرد آنقدر که تو رادوست داشته ام نبوسیده ام...
برف بارید به این شهرکجایی بی من؟کاش سردت نشود...دل نگرانم، برگرد....
مرا دوباره به آنروزهای خوب ببر سپس رها کن و برگرد من نمی آیم......
بُریدم از همه؛ برگرد تا که زنده شومو از تمام جهان سهمِ من تو باشی و بس!...
برگرددر من کسیبهانه ات را میگیرد ....
سیگار را با هیچ چیز عوض نمی کنم برگرد،ثابت کن دروغ می گویم......
در من جا مانده ایبرگرد!دیگر به جایی نمی رسی!...
نفسی / می روی برگرد...