پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گاهی برای تمدّد اعصاب، به سمت بافت می روم(بافت اصطلاحیست که مردم یزد برای بخش تاریخی و محلات قدیمی استفاده می کنند)قدم زدن در بافت و فرو رفتن در آغوش زندگی پر رمز و راز گذشتگان، انسان را از زخم های زندگی سرد و متجدد دور می کند.به دکان بی نام و نشانی رسیدم. سرتاپایش بوی قدمت و کهنگی می داد. طبق عادت مالوف، یعنی خرید از اینطور مغازه ها، وارد شدم. پیرمردی که راحت ۸۰ را رد کرده بود با کمری خمیده و دستانی لرزان، پشت پاچال نشسته بود.با صدای گرفته...
به آنجایی از زندگی رسیده ام که میگویم زندگی را پشت سر میگذارم شاید روزهای بهتری امد...
تمام می شود و افتاب می تابد غمی نبوده به عالم که ماندنی باشد...
سلام ما را به روزهای خوب برسانیدو بگویید:ما کمی دیر می آییم در پیله تنهایی خود میان کابوس تاریک شب ها وآرزوهای محال این سالها کمی نشسته ایم ونای آمدن نیست...
اومدم یه یادآوری کنم برات..اگه الان توی سخت ترین روزات هستی و کسی نمیدونهبدون که وقتی سختی پشتِ سختی میاد قطعا وقتشه کهزندگیت از این رو به اون رو بشه..منتظرش باش..روزایِ خوبت تو راهه😌🙋🏻 رعناعربپیج اینستاگرام: @raana arb...
تو هم روزهای خوب داری و هم روزهای بد....
قول می دهیم تا شکستن این طلسم درد، در خانه بمانیم، به خاطر خودمان، به خاطر عزیزانمان و به خاطر تویی که به خاطر ما از عزیزانت دور مانده ای...تویی که از خواب و خوراک و آرامشت برای نجات جان ها صرف نظر کرده ای. عرق می ریزی از سختیِ لباس های رزم و عرق شرم می نشیند بر پیشانی مان وقتی که از شدت دوری از عزیزانت اشک می ریزی...تمام می شود این دوره ی درد و تو خانواده ات را به آغوش خواهی کشید و ما تا ابد فراموش نخواهیم کرد انسان های راستین این سرزمین چه...
همه به شما می گویند :سال خوبی داشته باشیدولی من به شما می گویم :سال خوبی را برای خودتان خلق کنیدبه فکر آمدن روزهای خوب نباشید!آنها نخواهند آمدبه فکر ساختن باشیدروزهای خوب را باید ساختآرزو می کنمبهترین معمار سال جدید باشید...
مرا دوباره به آنروزهای خوب ببر سپس رها کن و برگرد من نمی آیم......