میروی از پیش چشم اما ز خاطر هیچوقت...!
بیخوابی /بسرش زده است/خواب/چشمهای تو/ رهایم نمیکند
فرق است میان آن که یارش در بر تا ان که دو چشم انتظارش بر در
چشم من چشم تو را دید و ولی دیده نشد من همانم که پسندید و پسندیده نشد...
بزرگترین ارتفاعی که باعث مرگ من میشه افتادن از چشم توست
قلبی که هرزه است، گرفتار دوست نیست چشم پلید لایق دیدار دوست نیست
چشم خود بستم که دیگر چشم مستش ننگرم ناگهان دل داد زد دیوانه! من می بینمش...
جنگ نابرابر یعنی من بی دفاع در مقابل لشکر بیرحم دو چشم تو
ای من فدای چشم تو یاد عزیزت از همه ی یادها جداست
میترسم از آن چشم سیه مست که آخر از ره ببرد صائب سجاده نشین را
عشق، تعریف سادهای دارد؛ چشمانت...