حدیث چشم مگو با جماعت کوران
شایدم چشم ما سوراخه که ازش میوفتید
بی گناه قلبم چشم نداشت اما چه داغ ها که ندید
پیش چشم همه از خویش یلی ساختهام پیش چشمان تو اما سپر انداختهام
دوست داشتن را در چشمی بجوی که حتی وقتی بسته است ، رویای تو را ببیند ...
دنیای بی او نه چشم لازم دارد نه پنجره
وقت رفتن چشم در چشم عزیزانت بدوز فک کن با خود که شاید این نگاه آخریست
وقتی که چشم لال و زبان، کور و کر شود زخم آن زمان زبان به سخن باز میکند...
واسه اینکه به چشم کسی بیای خودتو عوض نکن اون اگه بخواد چشمشو رو همه میبنده
ماه کامل شده ای چشم حسودانت کور آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
تاریک شدهست چشم بیتو ما را به عصا چه میفریبی
چه میشود/ چشم درچشم/ پلک نزنی/ در این شبِ طولانی/ یلدا
ای همه میل دل من سوی تو قبله جان چشم تو و ابروی تو..
خرابم می کند هر دم فریبِ چشمِ جادویت.
دل رمیده ی ما را به چشم خود مسپار سیاهِ مست چه داند نگاهبانی چیست
چشم باز کن، تا ... چشم جهان به طلوعت روشن شود ... ️️️
گوشه ای کز کرده اند و لب به دندان می گزند چشم تو افزوده بر جمعیّت بی کارها
ای همه میل دل من سوی تو قبله جان چشم تو و ابروی تو...
بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟ دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود
چشم دارم که مرا از تو پیامی برسد
یه جوری تو رو میخوام عزیزم چشم همه حسودامون در آد...
به این پنجره سالهاست که چشم دوخته ام شاید یک پرده بیایی
بگذار چشم های تو ، ثانیه شمار عاشقیم باشند !!
جمعه و دلتنگی و پاییز و چشمی خیس اشک کو طبیب حاذقی تا درد ما درمان کند؟؟؟