+چرا کشتیش؟ -آقای قاضی بهش گفتم عاشقتم گفت ماشینت چیه؟ +آزادی
پرندگانم را آزاد کردم زیرا فهمیدم نداشتن تنها راه از دست ندادن است!
الان دیگر هیچکس آزاد نیست ، میفهمی یا نه ؟! حتی اگر من به سیاست کاری نداشته باشم ، سیاست به من کار دارد ؛ راه فراری نیست
ز هر چه غم است گشته بودم آزاد فریاد از این دام زمانه فریاد ناگاه کمین گشود از مشرق دل یلدای سیاه گیسوانت در باد
آزاد نخواهی شد تقلا نکن ماهی درون تنگ دریا فقط زندان بزرگتری است
هیچ و باد است جهان گفتی و باور کردی؟! کاش، یک روز، به اندازه ی هیچ غم بیهوده نمیخوردی! کاش، یک لحظه، به سرمستی باد شاد و آزاد به سر می بردی
سیب بهانه بود *حوا* می خواست آزاد باشد...
آخرین پرنده را هم رها کرده ام اما هنوز غمگینم چیزی در این قفسِ خالی هست که آزاد نمی شود