کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی
من به عشق تو فقط دل به بیابان زده ام پدر جاده درامد که به اینجا برسم
تمام عمر اگر در بیابان سرگردان شوی . . . بٍه که یک شب محتاج نامردان شوی . . .
تا سگ نشوی کوچه و بازار نگردی... هرگز نشوی گرگ بیابان حقیقت
دلتنگ توام همانند بیابان که دلتنگ باران است
و بیابان زیر سایه ی درخت و سار کوچکی غنوده بر رویای آسمان