پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به داروها نیازی نیست وقتی که تو را دارم علاج خستگی هایم ،فقط آغوش درمانیست......
مرد یعنی وقتی پُر از خستگیه، اما می دونی اگه بهش زنگ بزنی، با صدای خسته اش میگه جااااانم.....
خدایا همه از تو میخواهند بدهی اما،من از تو میخواهم بگیری خستگی،دلتنگی و غصه ها را ،از لحظه لحظه ی روزگار همه آنهایی که دوستشان دارم...
من فقط یک ایستگاه بین راهی بودم ...که او خستگی در کند و به راهش ادامه دهدبرای رسیدن به آنکه دوستش دارد! ....
از سرکار اومددید من خوابیدم دلش نیومد بیدارم کنهاز خستگی کنارم خوابش بردالهی فدای خستگیات بشم مرد من ...
خستگی را- چای یا قهوه؟نه عزیزم- چشمهای تو!...
دلم واسه شب هایی کهداشت از خستگی چشمام بسته میشدولی به زور چشمام رو باز نگه می داشتمتا جواب پیامش رو بدم ،تنگ شده.....
یه شبایی هست که دلتنگی به خستگی غلبه می کنهو نتیجه اش میشهبی خوابی...